درباره
نمیدانم از چه زمانی به شاعری علاقهمند شدم و دست به قلم بردم و یا از چه زمانی روح عکاسی در من تنیده شد و دوربین به دست گرفتم و یا فیلمسازی از کدام روزنه به وجودم راه پیدا کرد و دنیا را از دریچهی آن نگاه کردم و یا چگونه شد که عاشق کوهنوردی شدم و سر از قلههای دوردست درآوردم و یا چه شد که لیاقت خادمی زائران بیتالهالحرام را پیدا کردم و چندین سال از عمرم را در این مسیر گذراندم و یا این که چه اتفاقی در زندگیام رخ داد که معلمی را به عنوان بهترین تفریحم انتخاب کردم و لحظات لذتبخشی را با آن فراهم کردم و اینها همه در حالی رخ دادند که حرفهی شغلیام در برنامهنویسی و تولید نرمافزار ریشه دوانده بود و عاشقانه آن را دوست میداشتم؛ اگرچه گذشتهام گواهی میداد که کار کردن از سن شش سالگی را با مشاغلی همچون کلاهبافی، پیراهندوزی، جوشکاری، سیمکشی، لولهکشی، دستفروشی، تدریس در دانشگاه و … شروع کرده بودم؛ فقط میدانم که جمع شدن آنها کنار هم خیلی طبیعی نیست!