سفر به تانزانیا
آفریقا سرشار از شگفتی و زیبائی است.
معماری اندلس، اهرام مصر ، یخچالهای طبیعی در خط استوا، قبیله ماسائی که هنوز بدوی زندگی میکنند، رنگ مردمان و حیات وحش منحصر به فرد (از شیر و پوما تا زرافه و کرگدن و پرندگان بهشتی) صنایع دستی جالب، جنگلهای استوائی، کویر سوزان و …. . به هر جای این قاره (محدود بین دریاهای سرخ و مدیترانه و اقیانوسهای اطلس و هند) سفر کنید، ضرر نمیکنید؛ ولی تانزانیا یکی از آن کشورهایی است که در آن میتوانید مجموعهای از فرهنگ بکر آفریقا، دیدن طبیعت و حیات وحش و انواع تفریحات و البته صعود به بام آفریقا (کلیمانجارو) و دیدار از دریاچههای مهم آفریقا را تجربه کنید.
من سالهاست که در داخل و خارج ایران به طبیعتگردی میروم و اصلاً هم دوست ندارم که مدام به گفتن ایرادهای مدیریت گردشگری کشورم بپردازم؛ ولی وقتی داشتههایمان را با دیگر کشورهای دنیا مقایسه میکنم، از سر دلسوزی دهان به گله باز میکنم که هم جوانان مشکلات کار را بدانند و سعی در اصلاح آنها داشته باشند و هم شاید مسئولی آنرا بخواند و متوجه این نکات شود.
برای سفر از ایران به آفریقا (تانزانیا) یکی از راههای خوب پرواز با هواپیمائی امارات و توقف در دبی است. بهتر است سر راهمان نگاهی به وضعیت گردشگرها در امارات عربی متحده (دبی) بیندازیم. شیخ دبی با بهرهگیری از مشاوران خوب کشورهای خارجی (حتی ایرانی) و تخصیص مناسب منابع مالی و انسانی، به همراه جسارت و آیندهنگری، در یک دوره زمانی نه چندان طولانی توانسته برای کشورش در زمینههایی اسم و رسمی به هم بزند و به هر بهانهای گردشگر به این کشور بیاورد تا در آنجا پول خرج کنند.
نمونهای از برنامهریزیها به اشکال زیر است:
– جشنواره فیلم دبی، برگزاری مسابقات اتومبیلرانی و تنیس و …، مرکز سوارکاری استقامت دنیا و جشنواره اسب عرب.
– ایجاد زمینه برای برگزاری کنسرتهای موسیقی، نمایشگاههای منظم و متنوع تجاری و صنعتی، احداث کارخانجات صنعتی
– بندر آزاد و بارانداز کالا در این منطقه و طیف وسیعی از مراکز خرید سوپر لوکس تا ارزان قیمت و عمده فروشی
– ساخت بلندترین ساختمان جهان (برج الدبی) و تنها هتل ۷ ستاره جهان (برج العرب) و بزرگترین جزایر مصنوعی جهان (Palm , world)
– سرمایهگذاری در ورزشهایی مثل فوتبال و مطرح کردن فوتبال امارات در آسیا.
– ایجاد مراکز تفریحی و زندگی شبانه
– فرودگاه دبی که یک مرکز ترانزیت برای مسافران و سوختگیری هواپیماها برای اکثر نقاط جهان است.
استفاده از هوای گرم و اکوسیستم بیابانی منطقه به عنوان یک مزیت (نه یک عیب) و برقراری جاذبههای طبیعت گردی مانند گردش سافاری در کویر، و یا احداث پارکهای آبی در جهت تبدیل دبی به مقصد گردشگری برای کشورهایی که زمستان سرد دارند.
با بهوجود آوردن امکانات ذکر شده و در کنارش برقراری امنیتی مناسب (در خور توجه)، داشتن حق اقامت در امارات را به قیمت گزاف (سرمایهگذاری در املاک و آبادانی دبی و ایجاد گردش مالی بالا در امارات) به خارجیان میفروشد.
حالا که فقط چند ساعت در فرودگاه دبی منتظر ماندیم و آنرا با رقیب آینده خود (فرودگاه امام خمینی) و ایران قیاس کردیم، سفر خود را به سوی تانزانیا ادامه میدهیم.
تانزانیا کشوری در شرق آفریقا و در ساحل اقیانوس هند است. این کشور در ابتدا تانگانیکا نام داشته و در سال ۱۹۶۴با جزیره زنگبار متحد شده و کشور تانزانیا را تشکیل داده است.
مساحت آن حدود ۹۴۵۰۰۰ کیلومتر مربع و جمعیتش ۳۶میلیون نفر میباشد. واحد پول آن شیلینگ تانزانیا و عمده درآمدش از صادرات قهوه، کاکائو، چای، توتون است. زبان رسمی آن هم سواحیلی و انگلیسی است.
مردم تانزانیا با مردمان ایرانی و اعراب عمانی خویشاوندی دارند. در پایان قرن سوم هجری و اوایل قرن چهار گروهی از مردمان شیراز به زنگبار مهاجرت کردند و هنوز هم پس از سالها اصل و نسب شیرازی نوعی نجیب زادگی و اصالت به همراه دارد. در زبان سواحیلی از لغات فارسی مانند شاه و کاکا استفاده میشود و آئین نوروز در زنگبار هنوز برگزار میشود.
– در استوا فقط دو فصل وجود دارد. (کم باران و پر باران)
سفر ما در تانزانیا به سه قسمت تقسیم شد:
الف) صعود به قله کوه کلیمانجارو
ب) بازدید از پارکهای حیات وحش
ج) اقامت در چند شهر
برای رفتن به شهر موشی و صعود به قله کلیمانجارو دو راه در پیش رو دارید اول پرواز به دارالاسلام (پایتخت سابق تانزانیا) و اتوبوس سواری ۱۲ساعته و یا یک پرواز از دارالسلام به شهر موشی و دوم پرواز به نایروبی (پایتخت کنیا) و یک سفر ۲ ساعته و گذشتن از مرز و ورود به تانزانیا و رفتن به شهر موشی (که البته در مرز کینا و تانزانیا ما را به علت نا معلومی (شاید نشناختن پاستورت های ایرانی) حدود ۳ ساعت معطل کردند)
در چند ساعتی که ما از کنیا گذشتیم فقط جاده باریک پر از چاله، درختان آکاسیا، لانه موریانه، زنان محلی که اصرار به فروش صنایع دستی و یا اخذ پول برای عکس گرفتن داشتند را دیدیم.
ساعت ۹.۵ شب از مرز گذشتیم و همراه رئیس پاسگاه مرزبانی (که حالا دوستمان شده بود) برای شام به یک کافه رفتیم. شام شامل غذایی مثل چلو تاس کباب بود. با چند ترفند و سؤال مطمئن شدیم که این گوشت گوسفند باشد نه یک جانور دیگر.
در آن منطقه برق وجود نداشت و شبها هر مکان با یک لامپ و موتور برق روشن میشد. ولی محیط رستوران و برخورد آفریقاییها گرم و دوست داشتنی بود. به قول دوستم آنها انسانهایی نجیب، زحمتکش و رنج دیده بودند که از رستورانهای ایران بیشتر مواظب مهمانهای خود بودند.
پس از ۳ ساعت اتوبوس سواری به یک هتل سوئیت در کنار یک جنگل در شهر موشی رسیدیم روز بعد وسایلمان را ۳ قسمت تقسیم کردیم قسمت اول امانت در هتل که پس از مراجعت از قله دریافت کنیم، قسمت دوم تحویل باربرها برای حمل به پناهگاههای بین راه (مثل لباسهای خشک و کیسه خواب) و قسمت سوم وسایل مورد نیاز در راه که توسط خودمان حمل میشد.
الف) برای صعود به قله کلیمانجارو ۷ مسیر وجود دارد که طبق برنامهریزی قبلی ما مسیر مارانگو را انتخاب کردیم.
ارتفاع هتل از سطح دریا ۹۰۰متر و دروازه ورودی به مسیر مارانگو، ۱۷۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. برای محافظت از حیات وحش منطقه و اجبار کوهنوردها به استخدام باربر و خرج کردن پول در منطقه، از این نقطه ورود ماشین ممنوع است.
تعداد ۱۱نفر باربر و یک راهنما و ۲ نفر آشپز وظیفه حمل بارها و آب و غذا و وسایل آشپزی را روی سر و دست خود تا ارتفاع ۴۷۰۰متری (پناهگاه کیبو) به عهده داشتند.
دروازه مارانگو در دل جنگلهای مناطق استوایی واقع شده است.
سکوت و آرامش این جنگل را فقط شر شر آب و صدای دارکوب ها به هم میزند.
هوا شرجی و ۳۰سانتیگراد، یک باد ملایم و یک راه کاملاً مشخص به سمت پناهگاه mandara وجود دارد.
در ارتفاع ۲۵۵۰متری جنگلهای استوایی و بلند تمام میشود و به درختان کوتاه قد و پراکنده میرسیم. پس از ۴ ساعت راهپیمایی و در ارتفاع ۲۷۰۰متری به کلبههای پناهگاه ماندارا رسیدیم که با برق خورشیدی روشن میشود.
برای هم هوایی و عادت به ارتفاع به یک دهانه آتشفشان به نام mundui رفتیم که درست روی لبه آن یک ردیف درخت روئیده بود و تماشای غروب از پشت آنها بسیار خیال انگیز بود.
شب چنان پر ستاره و شفاف بود که فکر میکردی اگر دست دراز کنی یک مشت ستاره میتوانی برداری.
روز دوم را هم با ۴ ساعت راهپیمایی در شیب ملایم کوه و بوته زار طی کردیم و به پناهگاه horombo رسیدیم (ارتفاع ۳۷۰۰متری) سپس برای هم هوایی به ارتفاع ۴۰۰۰متری و دیدن صخره Zebra رفتیم که یک صخره سیاه و سفید و راه راه بود.
در کنار کوه کلیمانجارو یک کوه صعب العبور وجود دارد به نام muwenzi که پناهگاه ما در کنار آن بود.
از این پناهگاه تمام دشت و منطقه جنگلی پائین کاملاً مشخص است در ضمن در طول مسیر تا اینجا یک تیکه زباله هم ندیدیم.
در روز سوم به سمت پناهگاه kibo در ارتفاع ۴۷۰۰متری حرکت کردیم. بعد از ارتفاع ۴۲۰۰متری منطقه کاملاً خالی از پوشش گیاهی شد (Alpine desert) و اثرات ارتفاع بالا (سردرد، خستگی، ضربان قلب قابل احساس)، کم کم خود را نشان میداد.
برای صعود به قله بهترین زمان شروع نیمه شب است و پس از طی ۷ ساعت پیادهروی در یک شیب تند و عبور از نقطه gilmans به قله خواهید رسید. در قله کلیمانجارو (۵۸۹۵متر) شما تنها یخچالهای طبیعی در خط استوا به ارتفاع چند ده متر را خواهید دید.
– قله دماوند که بلندترین کوه مخروطی منفرد جهان است و کاملاً این پتانسیل را دارد که با ایجاد پناهگاه در دل جنگلهای شمال و سپس در مراتع و نهایتاً در ارتفاع بالا و طی مسیر به صورت حلزونی به دور کوه دستیابی به قله را برای توریستها تسهیل کرد و مسلماً درآمدزایی آن هم قابل توجه است و محیط از این زبالههای موجود نیز به صورت تدریجی تخلیه میشود.
– در راه برگشت به دروازه مارونگو باران استوایی گرفت و معنی باران سنگین را فهمیدیم، قطرات درشت که از بارانی و لباس و … هم رد میشد. جنگلهای استوائی چنان فشرده است که ۱۰متر هم نمیتوان داخل آن رفت و حتی GPS هم در آن جواب نمیدهد. ولی تا دلتان بخواهد پروانههای زیبا دارد.
ب) برای رفتن به داخل پارکهای حیات وحش تانزانیا شرکتهای تخصصی وجود دارد که ماشین ۴WD ، راهنما، چادر و آشپز در اختیار شما میگذارند.
گروه ۱۲نفره ما طی ۳ روز از ۳ پارک حیات وحش تانزانیا به نام manyara و ngrongro و Serengeti بازدید کرده در این پارکها شب را چادر میزدیم و چند نگهبان پارک هم به صورت مسلح از نزدیک شدن حیوانات خطرناک به محوطه چادرها جلوگیری میکردند.
صبحها هم که برای گردش و تماشای حیوانات در پارک میرفتیم اجازه خروج از ماشین، ایجاد صدا، یا غذا دادن به حیوانات را نداشتیم و در نتیجه حیوانات هم بدون ترس در فاصله چند متری ما به چرا و قدم زدن مشغول بودند. فیل، زرافه، انواع میمون، اسب آبی، کرگدن، شیر، چیتا، ایمپالا، گاومیش، فلامینگو، گوزن، گراز، گوره خر، بوفالو و شتر مرغ و کفتار و … را به راحتی مشاهده می کردیم.
وقتی این حیوانات را به صورت آزاد در محیط دیدم تازه متوجه شدم چرا سازمانی مثل یونسکو بعضی چیزها را میراث جهانی عنوان میکند، (چه مادی/ چه معنوی) چون واقعاً متعلق به کل بشریت است و اگر از بین برود دیگر معادلی برایش ندارد.
در هر منطقه از کمپ تعداد زیادی توریست بود که برای دیدن این حیوانات آمده بودند در این جنگلها حتماً باید شلوار و پیراهن آستین بلند پوشید تا از شر پشهها در امان بود.
پارک مانایارا، به صورت جنگلی است که در حاشیه آن دریاچه و مرغزار وجود دارد ولی پارک گرونگرو یک دهانه آتش فشانی بسیار بزرگ به قطر ۱۵کیلومتر است که حالت کاسه مانند آن باعث شده تا یک محیط امن و محفوظ برای انواع حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار و پرنده در آن تشکیل شود.
– در راه پارک سرنگتی باران استوائی دوباره باریدن گرفت کف دشت از آب پر شد دهها رودخانه سیلابی تشکیل شد و طغیان کرد ولی ماشینهای شاسی بلند و کاملاً مجهز با زیبایی و هیجان خاصی از آنها رد میشدند. (۲ عدد زاپاس، بی سیم، جک مخصوص گِل، صفحههای فلزی، بیل و … از وسایل درون ماشینها بود.)
– بهترین شب را در یک کمپ به نام Simba (شیر) گذراندیم. در حقیقت ما بر بالای یک تپه بودیم که فقط تک درختی بر آن بود و آن هم نشانی از اقتدار و زیبایی و در کنار آن طلوع و غروب آفتاب را میدیدیم. جنگل و محیط اطراف زیر دست ما بود و بعضی امکانات رفاهی مثل دستشویی و سالن غذاخوری هم در کنار ما بود و حیوانات وحشی هم در فاصله ۳۰ متری ما بودند و در نیمههای شب هم صدای غرش شیرها به گوش میرسید. البته همان طور که گفتم چند نگهبان مسلح پارک در اطراف چادرها گشت میزدند. صبح هم یک شاهین یک موش را از فاصله ۳ متری من شیرجه زد و شکار کرد و رفت و من را به این فکر انداخت که انسان امروز چقدر از طبیعت دور شده و طبیعت را نابود کرده که باید پول پرداخت کند تا او را به طبیعت بیاورند.
قبل از رفتن به سوی پارک سرنگتی، سری به قبایل ماسایی زدیم. اینها ساکنان اصلی این سرزمین هستند که به صورت کوچنده بین دشتهای کنیا و تانزانیا حرکت میکنند. اغلب لباسهای آنها خوش رنگ است و بسیار ابتدایی زندگی میکنند و درآمد آنها از دامداری و گرفتن پول از توریستها برای عکاسی و فیلمبرداری برای ورود به کپرهایشان و فروش لوازم شکار و تزئینات به گردشگران تأمین میشود. راهنمای ما میگفت دولت تانزانیا از این افراد حمایت میکند تا روش زندگی خود را عوض نکنند و یک جاذبه گردشگری باقی بمانند.
«سرنگتی» (به معنای دشت بی پایان) به مساحت ۱۴۷۰۰ کیلومتر مربع بود و شامل کیلومترها دشت با درختان آکاسیا و علفهای نیم متری و گلههای هزاران راسی حیوانات علفخوار مانند بوفالو، گورخر، غزال و به صورت تک تک هم شیر یا چیتا که مشغول قدم زدن بودند.
اکثر فیلمهای حیات وحش مستند در این پارک تهیه میشود.
۳ دسته ساختمان در دل این پارک موجود است. یکی متعلق به محیطبانها، دومی مراکز تحقیقات دانشکدههای اروپایی و آمریکایی و سومی هم چند هتل (lodge) بسیار لوکس و زیبا با معماری هماهنگ با محیط برای گردشگران پولدار و راحت طلب.
یک اتاق دو تخته با صبحانه و ناهار و شام در این هتلها شبی ۴۴۰دلار قیمت داشت و ۱۵۰دلار هم برای هواپیمایی کوچک باید میدادی که از نزدیکترین شهر شما را به این هتلها بیاورند ما لذت خوردن شام بسیار مفصل به همراه موسیقی محلی را در هتل seronera در شب والنتاین از دست ندادیم.
ج)ما برای سفر بین شهرهای تانزانیا از هواپیما، ماشین و کشتی استفاده کردیم و مجموعاً از همگی راضی بودیم. درست است که هر شهر جاذبه و تفریحات خاص خود را دارد ولی در مجموع هر چهار شهری که ما از آن بازدید کردیم در یک حال و هوا بود به جز دارالسلام که شلوغتر و کثیفتر بود.
شهرهای موشی و آروشا در راه صعود به کلیمانجارو و بازدید از پارکهای حیات وحش قرار داشت و ما به گشتی در آن و خرید مایحتاج، سیم کارت تلفن همراه و کسب اطلاعات و… بسنده کردیم.
در این سفر هر چه میوه ناشناس دیدیم، خریدیم و آنرا چشیدیم ولی هیچ کدام از زردآلوی شکر پاره خودمان خوشمزهتر نبود.
پایتخت سیاسی تانزانیا شهر دو دوما است ولی دارالسلام به عنوان بزرگترین شهر میباشد. در دارالسلام هتل Peacock را انتخاب کردیم. هم در مرکز شهر بود و هم کیفیت مناسبی داشت از یک بازار صنایع دستی به نام mwenge که مجسمههای کنده کاری شده و بزرگ را از چوب زیبای آبنوس به قیمت بسیار مناسب میتوانستی خریداری کنی دیدن کردیم ولی مراکز خرید لوکس هم مثل melimani city center در شهر وجود دارند.
وقتی در ساحل دریا مشغول صرف شام در یک رستوران آرام و زیبا بودیم با یک ایرانی ساکن تانزانیا آشنا شدیم. پسری بود که سالها در سوئد و آفریقای جنوبی و تانزانیا خلبان هواپیماهای کوچک بود.
از دار السلام تا زنگبار حدود ۲.۵ ساعت با کشتی راه بود. اولین نکتهای که پس از بازدید از موزه زنگبار (که در حقیقت ساختمان فرمانداری استعماری بود) توجه ما را جلب کرد این بود که بچههای دبستانی ساعت تاریخ خود را در موزه درس میخوانند تا با تاریخ ۱۰۰۰ ساله جزیره خود آشنا شوند در حالیکه متأسفانه دانشجویان ما با تاریخ ۳۰۰۰ساله و به عبارتی ۷۰۰۰ساله کشور خود بیگانهاند.
زنگبار از جهت صادرات برده در قدیم معروف بوده و یادمان دوران بردهداری را هم در مرکز شهر ساختهاند.
به هر حال پس از ۱.۵ ساعت رانندگی به ساحل شرقی جزیره رفتیم و در هتل Sun inn اقامت کردیم، کلبههایی با سقف شیروانی، تخت خواب چوبی و پشنه بند و حیاط بسیار زیبا در ساحل اقیانوس هند، غذای خوب و تفریحاتی مثل غواصی و شنا و دیدن ماهیان قرمز، زرد، آبی، خالدار همگی باعث شد تا خستگی ۱۲روزه را از تن به درکنیم. آن چیزی که فراموش نشدنی است، شنا با دلفینهای بازیگوش در اقیانوس بود. اگر صبح زود با قایق به مکانهایی خاص در کنار جزیره میرفتید میتوانستید در فاصله یک متری دلفینهای بازیگوش و زیبا شنا کنید و سرشار از شادی و انرژی شوید.
چون فاصله بین جزر و مد در حدود ۱۰۰ متر میشود، کف دریا را با طناب قسمتبندی کردهاند و مردم دهکدههای فقیر اطراف به پرورش و بهرهبرداری از گیاهان دریایی میپردازند.
فاصله هوائی بین زنگبار و دارالسلام حدود نیم ساعت است.
تانزانیا یکی از کشورهای امن و بدون جنگ آفریقا است ولی به هر حال مانند اکثر کشورهای جهان سوم شرکتهای خصوصی بزرگی وظیفه نگهبانی و تأمین امنیت، آتشنشانی و آمبولانس مکانهای خاصی را به عهده دارند. وقتی از سفر بازگشتم به دوستان ماجراجو و طبیعتگرد خود این سفر را بسیار توصیه کردم، وقتی در هواپیما عازم تهران بودیم دانستههای خود از گردشگری ایران و آنچه را از گردشگری دبی و تانزانیا به چشم دیده بودم همگی را در جدولی جمعبندی کردم تا در آینده بتوانم از آن استفادههای بهتری ببرم.
* با تشکر از گزارش خوب آقای محمدعلی زاهدی، نقل از سایت مسافران