چقدر زود گذشت!
یک ماه قبل، در چنین روزی کمپ دوم منطقهی کلیمانجارو به نام هورمبو را ترک کرده بودیم و به سوی کمپ سوم یا کمپ کیبو در حرکت بودیم.
من به اتفاق دوست خوبم جناب آقای سعید درّی و دوست دوران تحصیلیام، آقای مهندس حبیب جمعهزاده در کمپ ۷B که چهار نفره بود، اسکان داشتیم.
هوای مهآلود و سرد منطقه اجازه نمیداد تا قله را به درستی ببینیم. هر یک از اعضاء تیم دلهرهها و نگرانیهایی داشتند که از بیان آن خودداری میکردند.
گروههایی که در شبهای قبل قله را فتح کرده بودند، از شرایط بد جوی و برودت بیش از اندازهی قله میگفتند. همین موضوع باعث شده بود تا بر نگرانیهای اعضاء تیم افزوده شود.
عدهای از آنها موفق به صعود نشده بودند. به همین علت میتوانستی سئوالی مشترک را در چشم تکتک اعضاء تیم مشاهده کنی. “آیا موفق به صعود خواهیم شد؟”
با بارش برف در میانهی راه، تردیدها بیشتر شد.
طبق برنامهریزیهای ما، شب صعود میتوانستیم از روشنایی و حمایت کامل مهتاب استفاده نماییم. به کمپ کیبو که رسیدیم، هوا بهتر شده بود.
بچهها باید به استراحت میپرداختند تا خود را برای صعود آماده سازند. ساعت ۱۱ شب بیدار باش زده شد تا آمادهی حمله به قله شوند. کسی نمیتوانست باور کند که هوای نامساعد روز قبل، به شبی پرستاره تبدیل شده باشد. مهتاب چشمنوازی مینمود و ما را به سوی خویش میکشاند.
طلوع خورشید بسیار زیبا بود و قلهی ماونزی به راحتی دیده میشد.
حدود ساعت ۶ بامداد بود که به قلهی Gilman’s در ارتفاع ۵۶۸۱ متری رسیدیم و بعد از کمی استراحت به سمت قلهی اصلی حرکت نمودیم.
و سرانجام فتح قله و …