سفر به تانزانیا
اشاره
حجهالاسلام والمسلمین دکتر محمّدعلى شمالى(۱)، در تابستان ۸۳ (۱۲ ـ ۲۲ مرداد ۱۳۸۳) به دعوت گروهى از شیعیان براى بازدید و مشاهده وضعیت شیعیان، به کشور تانزانیا مسافرت کردند. براى اطلاع مخاطبان گرامى، در مصاحبهاى نظرات ایشان را درباره این سفر جویا شدیم. در ذیل، ماحصل این گفتوگو را ملاحظه خواهید نمود:
لطفا درباره انگیزه خودتان از این سفر و مقدّمات آن توضیح دهید.
در تابستان سال ۸۳، توفیقى دست داد تا به دعوت گروهى از شیعیان تانزانیا، سفرى به آن کشور داشته باشم. علاوه بر شهر «دارالسلام»، که پایتخت تانزانیا است، به شهرهاى زنگبار، آروشا، موآنزا و کباها (در حومه دارالسلام) نیز سفر نموده و از شهر مُشى هم، که در مسیر ما به آروشا بود، دیدن کردیم و در مسجد شیعیان حاضر شدیم.
دلیل این سفر آن بود که در میان طلبههاى «جامعهالزهراء علیهاالسلام» و نیز در میان شرکتکنندگان در دورههاى تابستانى تعدادى از خواهران خوجه مقیم تانزانیا وجود داشتند که از من براى سفر به تانزانیا دعوت کردند. چندین بار نیز مسئولان مؤسسه «ویپاز» دعوت کرده بودند. از سوى دیگر، خود من هم علاقهمند بودم که از نزدیک وضعیت شیعیان آنجا را ببینم، از مشکلات آنها اطلاع پیدا کنم و ببینم چهطور مىتوان به آنها کمک کرد. کلمه «ویپاز» مخفّف چند کلمه انگلیسى است؛ یعنى «مؤسسه بینالمللى خدمات انسانى و تبلیغى». (بعدا در مورد فعالیتهاى این مؤسسه توضیح مىدهم.) بنابراین، اطلاعاتى را که در طول این سفر لازم بود، از قبل کسب کردم، به خصوص از کتاب شیعیان تانزانیا، دیروز و امروز، نوشته آقاى امیر بهرام عرب احمدى و نیز گزارش رایزنى فرهنگى ایران در دارالسلام.
لطفا درباره ویژگىهاى جغرافیایى تانزانیا توضیح دهید.
کشور تانزانیا در شرق آفریقا قرار داد. کشورهاى شرق آفریقا (تانزانیا، کنیا و اتیوپى) خودشان با هم رابطهاى نزدیک دارند و مثل یک اتحادیه با همدیگر در ارتباطند؛ مثلاً، اگر کسى بخواهد از تانزانیا به کنیا یا بالعکس برود نیاز به ویزا ندارد. تانزانیا یکى از کشورهاى مهم شرق آفریقاست که ساحل شرقى آن اقیانوس هند است؛ در شمال آن کشورهاى کنیا و اوگاندا واقع شدهاند. در شمال غربى آن، بروندى و رواندا؛ در غرب آن، زئیر و زامبیا؛ در جنوب، موزامبیک؛ در جنوب غربى، مالاوى؛ و در شرق آن نیز اقیانوس هند است. بخش عمده دریاچه «ویکتوریا» در شمال تانزانیا واقع است که گفته مىشود: بزرگترین دریاچه آفریقاست که بخشى از آن در شهر «موآنزا» قرار دارد. دریاچهاى نیز به نام «تانگانیکا» در غرب تانزانیا هست.
این کشور کلاً در منطقه استوایى (در جنوب خط استوا) است؛ هنگام تابستان، آنجا زمستان است و هنگام زمستان، در اینجا تابستان است. بنابراین، هنگام مسافرت ما به آنجا فصل زمستان بود. البته زمستان آنجا زیاد سرد نیست، هوا معتدل است.
مساحت تقریبی تانزانیا ۹۴۵۰۰۰ کیلومتر است؛ از نصف ایران کمى بیشتر. جمعیت آنجا قریب ۳۲ میلیون نفرند. بلندترین کوه آفریقا «کلیمانجارو» در این کشور واقع است. وقتى از دارالسلام به سمت آروشا مىروید، کلیمانجارو به خوبى مشهود است. فرودگاه بینالمللى «کلیمانجارو» در نزدیک آروشا واقع است که محل ورود و خروج گسترده جهانگردان و کوهنوردان دنیا براى صعود به کلیمانجارو و دیدن آن مىباشد.
جغرافیاى سیاسى تانزانیا در گذشته به چه صورت بوده و اکنون به چه صورتى است؟
کشور تانزانیا در اصل دو کشور بوده: یکى تانگانیکا که به آن سرزمین اصلى (خشکى) گفته مىشود و دیگرى چند جزیره که مهمترین آنها زنگبار مىباشد. در ابتدا، این دو یعنى تانگانیکا و زنگبار هر یک کشورى مستقل بودهاند و هر کدام نیز براى خود تاریخچهاى دارند. تانگانیکا در قرن ۱۹ و تا جنگ جهانى مستعمره آلمان بود. پس از جنگ جهانى دوم و شکست آلمانىها، این کشور به کنترل انگلیسىها درآمد. تا دهه ۶۰ میلادى، یعنى زمان استقلال آنها، حضور آلمانىها و انگلیسىها تأثیرات زیادى از لحاظ فرهنگى و دینى بر جاى گذارده است؛ مثلاً، زبان انگلیسى در آنجا بسیار متداول شده است. بسیارى از قوانین آنها هم متأثر از قوانین انگلیس است؛ مثل قوانین ادارى، راهنمایى و رانندگى و مهاجرت که از آنها الگو گرفتهاند.
زنگبار در ابتدا، زیر نظر سلطان عمان بود. مقرّ حکومت او هم در همانجا قرار داشت. درباره پادشاه اخیر عمان، یکى از شیعیان تانزانیا نقل مىکرد که وقتى او متولّد شد، مادرش شیر نداشت. به همین دلیل، این بچه را نزد مادربزرگ من آوردند (آن موقع در سن جوانى و در زنگبار بود.) او به این پسر شیر داد. به همین دلیل، این سلطان هر از گاهى نزد مادربزرگ من مىآمد. مادربزرگ من هم مشکلات و گرفتارىهاى مردم را به او مىگفت و خواستار حل آنها مىشد. به هر حال، سلطان زنگبار، مسلمان و عرب بوده است. به همین دلیل، حضور اعراب و اسلام و نیز زبان عربى در آنجا پرطرفدار و رایج است، به خصوص در زنگبار. در بعضى جاها، به بنده سفارش مىکردند با زبان عربى صحبت کنم؛ چون مردم آن را به انگلیسى ترجیح مىدهند.
در ابتداى دهه ۶۰ میلادى (قرن بیستم) در تانگانیکا حرکتهاى استقلالطلبانه به نتیجه رسیدند و انگلیسىها از قدرت خلع شدند و یک دولت سوسیالیسیتى به سبک چینى (مائوتسه تونگ) شکل گرفت و ژولیوس نایرره، مسیحى سیاهپوست، به عنوان اولین رئیس جمهور تانزانیا برگزیده شد. در سال ۱۹۶۳ (به فاصله چند سال پس از تانگانیکا)، حرکتهاى استقلالطلبانه در زنگبار نیز صورت گرفتند و سلطان عمان از پادشاهى خلع گردید و حزب آفریقایى «شیرازىها» به رهبرى عبید کرومه قدرت را به دست گرفت. پس از این حرکت، زنگبار و تانگانیکا با هم ادغام شدند و کشورى واحد به نام «تانزانیا» تشکیل گردید، منتها با این خصوصیت که در زنگبار بیش از ۹۰% مردم مسلمان بودند، ولى در تانگانیکا بخش عمده مردم مسیحى بودند. اکنون آمارى که دولت از کشور تانزانیا ارائه مىدهد چنین است: ۴۰% مسلمان، ۴۰% مسیحى و ۲۰% پیرو ادیان سنّتى قارّه آفریقا. ولى مسلمانان معتقدند که درصد مسلمانها بیش از مسیحىهاست. به هر حال، دولت سعى دارد اعلام کند که جمعیت مسلمانها و مسیحىها مساوى است.
طبق قانون اساسى تانزانیا، در دو پست ریاست جمهورى و معاونت ریاست جمهورى، یکى باید حتما مسیحى و دیگرى مسلمان باشد. و ظاهرا بنابراین است که یکى از زنگبار و دیگرى از سرزمین اصلى باشد. رئیس جمهورى با انتخابات آزاد توسط مردم و اکثریت آراء برگزیده مىشود. اولین رئیس جمهور نایرره بود که فردى شناخته شده در قاره آفریقاست. او تلاش فراوانى براى استقلال تانزانیا نمود؛ چون مسیحى بود، موقعیتهاى خاصى نیز به مسیحىها داد. البته مسیحىها از زمان استعمار انگلیس نیز موقعیت بهترى داشتهاند؛ مثلاً، تحصیلات بهترى داشتند و دانشگاهیان اکثرا مسیحىاند و وضعیت مادى بهترى هم دارند، اگرچه از نظر جمعیت نسبت به مسلمانان برترى ندارند.
در سال ۱۹۸۵ پس از کنار رفتن نایرره، که نظام دولتى سوسیالیستى را حاکم کرده بود، آقاى على حسن معینى (موینى) اهل زنگبار و مسلمان به مدت ۱۰ سال (۲ دوره) رئیس جمهور تانزانیا شد و سعى کرد از نظام دولتى و سوسیالیستى به سیستم اقتصاد بازار آزاد حرکت کند؛ مثلاً، در زمان استقلال تانزانیا، که مصادف با ریاست جمهورى نایرره شد، حرکت ملّى کردن اموال و اقتصاد شروع شد و به همین دلیل، شیعیان و خوجهها، که اموال و امکاناتى در گستره شخصى داشتند، متضرّر شدند و بیشترین فشار به زنگبار و مسلمانها وارد شد و از اینرو، بسیارى از مسلمانان و بهخصوص شیعیان، مجبور به مهاجرت شدند؛ برخى از آنها به اروپا، آمریکاى شمالى و جاهاى دیگر رفتند. جمعیت شیعه بسیار کم شد. اکنون در بعضى از شهرهاى تانزانیا، مساجد شیعى بسیار قدیمى با عمرى بیش از صد سال وجود دارند که فقط ده ـ بیست نفر شیعه در آنجا حضور دارند، ولى قبلاً در آنجا چند صد نفر بودهاند. بسیارى از خانهها هم به علت مهاجرت مالکان آنها در اثر مصادره آنها توسط دولت در زمان نایرره، خالىاند و این خانهها متروکهاند.
البته پس از مدتى، در برخى موارد، شیعیان توانستند بهطور محدود، بعضى از اموال خود را پس بگیرند. پس از على حسن معین در سال ۱۹۹۵ آقاى بنجامین اپکاپا رئیس جمهور شد. او مسیحى است و رابطه خوبى با کشورهاى غربى دارد و مورد حمایت کلیسا و مسیحیت است.
مجلس قانونگذارى تانزانیا ۲۴۴ عضو دارد و اعضاى آن براى مدت ۵ سال انتخاب مىشوند. اکثریت نمایندگان مجلس توسط مردم انتخاب مىگردند و تعدادى نیز توسط دولت منصوب مىشوند.
۲۵ منطقه قانونگذارى در تانزانیا وجود دارند؛ مثل ۲۵ استان، که در هر استانى دولت یک نماینده (استاندار) دارد.
در مورد جمعیت، منابع رسمى دولتى اعلام مىکنند جمعیت مسلمانان و مسیحىها برابر و هر یک قریب ۱۵ ـ ۱۷ میلیون از ۳۲ میلیون نفرند.
وضعیت شیعیان تانزانیا به چه صورتى است؟
شیعیان تانزانیا به چند دسته تقسیم مىشوند که دسته مهم آنها خوجهها مىباشند. اینها بیشتر در اواخر قرن نوزدهم از هند به زنگبار و بعضى کشورهاى دیگر شرق آفریقا مهاجرت کردهاند؛ زیرا آنها در هند توسط «آقاخانىها» (اسماعیلىها) بسیار تحت فشار بودند و وضعیت اقتصادى مطلوبى هم نداشتند. در آنجا به تثبیت موقعیت خودشان اقدام کردند؛ مثلاً، از روحانیان هند و عراق براى تبلیغ دعوت مىکردند و بدینصورت، جماعتهاى «خوجه» شکل گرفتند.
به هر حال، اولین و مهمترین پایگاه خوجهها در شرق آفریقا زنگبار است. زنگبار از نظر تاریخى، موقعیت حسّاسى در جهان اسلام دارد. به عبارت دیگر، اولین جاى پاى مسلمانها در شرق آفریقاست و از لحاظ نمادین، بسیار مهم است. زنگبار از نظر اقتصادى هم پر رونق است؛ چون در کنار اقیانوس هند قرار دارد و محل رفت و آمد و تجارت کشورهاى آفریقایى و عربى و مکان آباد و پررونقى بوده است.
در گذشته، تعداد زیادى از ایرانیان، به خصوص از شیراز، براى تجارت به زنگبار رفتند و تعدادى از آنها در آنجا ساکن شدند و با بومیان آفریقایى ازدواج کردند و اصلاً نسلى به نام آفریقایى ـ شیرازى ایجاد شده است که به قول بعضى از استادان تاریخ تانزانیا، گروهى از مردم شکل گرفتهاند که نه ایرانىاند و نه آفریقایى، به گونهاى که به زبان فارسى آواز مىخوانند و از وطن خود شیراز یاد مىکنند، ولى سیاهپوست هستند، و با زبانى تکلّم مىکنند که نه فارسى است، نه عربى و نه آفریقایى ـ که به تدریج، همین زبان سواحیلى شکل گرفته است. این زبان، هم به نوعى فارسى است، هم عربى و هم آفریقایى. این نسل در آنجا نفوذ بسیار داشتند و آنگونه که از منابع تاریخى استفاده مىشود، اینها در حدود سال ۱۰۰۰ میلادى ـ هزار سال پیش ـ به زنگبار رفتند؛ یعنى مقارن حکومت آلبویه و به همین دلیل، به نظر مىرسد شیرازىهایى که براى تجارت و اقتصاد به زنگبار رفتند، شیعه بودند.
به هر حال، نسل شیعیان شیرازى ـ آفریقایى یک نسل قدیمى و مربوط به هزار سال قبل است، اما خوجهها در تانزانیا ـ چون ورودشان به اواخر قرن نوزدهم میلادى برمىگردد ـ قریب سه تا چهار نسل در تانزانیا بودهاند.
پس اولین جایى که شیعیان در آن حضور یافتند، زنگبار بوده، سپس به شهرهاى اطراف و شرق آفریقا گسترش پیدا کردهاند؛ مثلاً، اکنون در تانزانیا در دارالسلام، تنگ، آروشا، موآنزا و مُشى هم هستند. اکنون تعداد قابل توجهى خوجه در کنیا ـ در مومباسا و نایروبى ـ وجود دارند.
نکتهاى که باید عرض کنم اینکه با توجه به آنکه در زنگبار بیش از ۹۰% مردم مسلمان بودهاند و آنجا از نظر تجارت و اقتصاد بسیار پررونق بوده، به همین دلیل، کلیسا و مسیحیت نسبت به آن بسیار حسّاس بوده و سعى داشتهاند فعالیتهاى تبلیغى و تبشیرى زیادى در آنجا انجام دهند، بهگونهاى که طبق نقل بعضى از شیعیان زنگبار، در آنجا قبلاً فقط یک کلیسا وجود داشت و اکنون به ۹۰ کلیسا رسیده است، آن هم در جایى که بیش از ۹۰% مردم مسلمانند. اما متأسفانه زنگبار پس از استقلال، مورد بىمهرى قرار گرفته است، بهخصوص هنگامى که رئیس جمهور مسیحى بوده، بهگونهاى که انسان پس از ورود به آنجا احساس مىکند از عمر خیابانها و شهر قرنها مىگذرد و گویى هیچ تلاشى براى بهبود و رسیدگى به آنجا صورت نمىگیرد و پیشرفت آنجا بسیار کم است. به قول یکى از دوستان، اگر بخواهند فیلمى تاریخى درست کنند، مىتوانند از کوچه و پس کوچههاى زنگبار استفاده کنند.
به هر روى، زنگبار جاى بسیار مهمى براى جهان اسلام است؛ زیرا محل ورود اسلام به شرق آفریقا و پایگاه و محل گسترش اسلام در آن منطقه بوده و از اینرو، به نظر مىرسد اکنون مورد هدف قرار گرفته و کلیسا در تلاش است تا آنجا را به محل تبلیغ و گسترش مسیحیت تبدیل نماید و یا دست کم بگویند مسلمانها در اینجا دیگر حضور ندارند، که این به لحاظ سیاسى و نمادین بسیار مهم است که جایى که زمانى قلب جهان اسلام در شرق آفریقا بوده، از تپش بیفتد. به نظر بنده، هر کس در جهان اسلام هر چه مىتواند در خصوص زنگبار انجام دهد، باید کوتاهى نکند.
از ملّیتهاى دیگر هم شیعیان در آنجا هستند؟ تعداد این دسته از شیعیان در چه حدى است؟
در تانزانیا تعداد کمى لبنانى و تعداد کمى آفریقایىالاصل هستند که با تبلیغ و ارشاد شیعه شدهاند.
از نظر تعداد و جمعیت، تعداد شیعیان ایرانى (نسل شیرازىها) به مرور کاهش یافته، بهگونهاى که در حال حاضر، تعداد آنها بسیار کم است؛ مثلاً، در کل دارالسلام با محاسبه کارمندان سفارت، تعداد ایرانىها شاید به ۱۰ نفر هم نرسد. از خانواده شوشترىها، که چندین نسل در زنگبار بودهاند، فقط یک نفر وجود دارد. بنابراین، تعداد شیعیان ایرانى و لبنانى تانزانیا قابل توجه نیست. شیعیان عمدتا خوجهها و سپس آفریقایىهاى شیعىاند. به هر حال، جمعیت شیعى در تانزانیا کاهش محسوسى داشته است و طبق براورد تقریبى حدود ۱۰ ـ ۱۵ هزار نفر شیعه در تانزانیا وجود دارند؛ مثلاً، در مُشى، که شیعیان بهطور محسوس وجود دارند و داراى مسجد قدیمى هستند، اکنون فقط چند خانواده شیعه هستند و در آروشا، چند ده خانواده شیعه وجود دارند. به هر حال، هر قدر زمان مىگذرد، فرزندان این خانوادههاى شیعى براى تحصیل و یا تجارت، غالبا از شهرهاى دیگر به دارالسلام و از دارالسلام به کشورهاى دیگر، بهخصوص غرب، مىروند و همانجا ساکن مىشوند و همینطور از تعداد شیعیان کاسته مىشود.
در دارالسلام، وضعیت کمى بهتر است و تعداد شیعیان تا ۸ هزار نفر هم برآورد شده است. لازم به ذکر است که اولین شیعیان خوجه اثناعشرى مهاجر به شرق آفریقا در سال ۱۸۷۵ وارد شهر دارالسلام شدند. در سال ۱۹۰۰ با همّت این افراد، یک تالار عمومى براى اداى نماز جماعت احداث شد. در سال ۱۹۳۷ رسما نماز جماعت دارالسلام برگزار گردید. در مجموع، شاید بتوان گفت: از کل جمعیت شیعى تانزانیا حدود ۹۰% خوجهها و ۱۰% مابقى به شیعیان آفریقایى سیاهپوست اختصاص دارد.
وضعیت مسلمانان اهل سنّت در آنجا به چه صورتى است؟
برادران اهل سنّت آنجا عمدتا شافعى مذهب هستند و به همین دلیل، نسبت به اهل بیت علیهمالسلام ارادت و علاقه خاصى دارند. به همین دلیل، از بلندگوهاى مساجد شیعى شهادت ثالث (اَشهدُ اَنّ علیّا ولىُّ اللّه) پخش مىشود و هیچ مشکلى در کار نیست.
از نکات جالب آنجا، یکى همین همزیستى خوب مابین شیعیان، اهل سنّت و مسیحىهاست، مگر جاهایى که اخیرا وهّابى بهطور فعّال شروع به تبلیغات سوء علیه شیعیان نمودهاند که تا حدى نیز مؤثر بوده است. براى نمونه، شیعیان در زنگبار مسجد و حوزهاى براى تبلیغ و تعلیم آفریقایىها دارند، اما وهّابىها اخیرا شروع به تبلیغ منفى علیه آن نموده و خواستار تحویل آن به وهّابىها شدهاند. اما به هر تقدیر، حالت غالب همزیستى مسالمتآمیز است. تعدادى از مسلمانهایى که از آسیا به آنجا آمدهاند، حنفى و مالکى مذهب هستند، ولى جمعیت بومى اهل سنّت غالبا شافعى مذهب هستند.
شیعیان عمدتا اثناعشرىاند، ولى جمعیت قابل توجهى نیز اسماعیلى (آقاخانى) و «بُحرهها» مىباشند که براى خود مراکزى هم دارند؛ مراکز مجلّل و ساختمانهاى مرتّب، ولى اکنون بیشتر آنها مهاجرت نموده و به اروپا و آمریکا رفتهاند و بعضى از این مراکز خالى شده و اکنون در اختیار دولت قرار دارند یا براى امور دیگرى اختصاص یافتهاند.
در آنجا گروههاى صوفى هم وجود دارند، بهخصوص «قادریه» و «شاذلیّه» ـ البته به تعداد محدود.
وضعیت سواد و فرهنگ در تانزانیا به چه صورتى است؟
اگرچه کشور تانزانیا از نظر اقتصادى فقیر و ضعیف است، به گونهاى که جزو ۲۰ کشور فقیر دنیاست، ولى وضع سواد مردم آنجا خوب است و گفته مىشود ۸۰ تا ۸۵ درصد مردم آنجا دست کم سواد خواندن و نوشتن دارند. طبق قانون آنجا ۷ سال تحصیلى ابتدایى اجبارى است، اگرچه تعدادى از مردم به دلیل فقر و مشکلات مالى و کمبود امکانات، اکنون نمىتوانند تحصیل کنند. بسیارى از مدراس دولتى هم پول و شهریه مىگیرند. این فضا باعث ایجاد مدارس تبلیغى زیادى شده است. به عبارت دیگر، مدارس تبلیغى متعددى مربوط به مسلمانها و مسیحىها تشکیل شدهاند؛ مثلاً، مدارسى مربوط به کلیساهاى اروپا ـ آمریکا تأسیس شده و حتى توسط آنها بیمارستان و دیگر مراکز عمومى نیز تأسیس گردیدهاند و از این طریق، مشغول تبلیغ آیین خود مىباشند. مىتوان گفت: نمایشگاهى از فعالیتهاى تبلیغى توسط مراکز گوناگون، بخصوص کلیساها، به وجود آمده است.
مهمترین دانشگاه آنجا دانشگاه «دارالسلام» است که گفته مىشود: قریب ۱۰ هزار دانشجو دارد و البته بخش عمده هزینه آن از دانشجویان گرفته مىشود؛ آنها باید شهریه پرداخت کنند که هزینه نسبتا بالایى دارد. به همین دلیل، بسیارى مردم متوسط و پایین جامعه نمىتوانند در آن تحصیل کنند؛ بیشتر متموّلان و مهاجران و یا دانشجویان کشورهاى دیگر در آن تحصیل مىکنند. بهجز دانشگاه «دارالسلام»، قریب ۱۲ مرکز آموزش عالى دیگر نیز در تانزانیا وجود دارند.
نکته بسیار مهم اینکه ـ همانگونه که قبلاً بیان شد ـ با توجه به اینکه مسیحیان در شرایط بهترى از لحاظ مالى و امکانات و موقعیت قرار دارند، گفته مىشود: از مجموع ۱۰ هزار دانشجوى دارالسلام، فقط ۲۰% آنها مسلمان هستند و ۸۰% بقیه مسیحىاند، با اینکه از نظر جمعیت، مسلمانها اگر از مسیحیان بیشتر نباشند، کمتر نیستند.
رئیس دانشگاه «دارالسلام» بهطور قانونى و البته تشریفاتى، رئیس جمهور است، اما از نظر اجرایى نماینده او همه کاره است.
وضع مطبوعات تانزانیا چگونه است؟
مطبوعات متعددى به زبانهاى انگلیسى، عربى و سواحیلى وجود دارند. گفته مىشود قریب ۱۴۰ روزنامه و نشریه وجود دارند که بعضى از آنها تیراژى بیش از ۱۰۰ هزار نسخه دارد. تانزانیا با وجود ضعف اقتصادى بسیار، از نظر فرهنگى، به خاطر حضور ادیان اسلام و مسیحیت و همچنین حضور آلمانىها و انگلیسها طى سالهاى زیاد در آن سرزمین، چندان عقبمانده (بدوى) نیست و به همین دلیل، با دنیاى امروز فاصله زیادى ندارد و مواردى همچون مطبوعات، اینترنت، تلفن همراه و ماهواره از وضعیت خوبى برخوردارند.
آیا شیعیان تانزانیا فعالیتهاى تبلیغى هم دارند؟
در زمینه فعالیتهاى تبلیغى شیعیان تانزانیا، یک قسمت کارهایى است که خوجهها انجام مىدهند. خوجهها طبق سنّت خودشان، جماعتهایى در آنجا ایجاد کردهاند. هر جا تعدادى خوجه وجود داشته باشد، یک جماعت تشکیل مىدهند و هر جا یک جماعت تشکیل شود، یک مسجد یا «امام باره» ایجاد مىگردد که خود یک مدرسه است ـ البته نه لزوما به صورت رسمى، بلکه محفل درس و بحث ـ مثلاً، در روزهاى تعطیل مسائل اسلامى در آن بیان مىشود و یک روحانى یا عالم مسائل اسلامى را در آن بیان مىکند. این جماعتها طبق سنّت خوجهها، در هر کشور یک مرکزیتى پیدا مىکنند و بعد در هر منطقه ـ مثلاً، کل جماعتهاى خوجه در آفریقا ـ تحت فدراسیون آفریقا قرار دارند که مرکز آن در کنیا است و ریاست آن تا چند وقت قبل، با مرحوم ذوالفقار کمجى بود که توسط سارقان به قتل رسید.
در جماعتهاى خوجهها، در هر جاى دنیا که باشد، بخشى به نام «هیأت تعلیمات اسلامى» وجود دارد که مسئول کلى کارهاى آموزشى و تبلیغى هستند؛ از قبیل ایجاد مدارس علمیه و اداره آنها، ارتباط با علما و دعوت از آنها براى برگزارى مجالس اسلامى، چاپ کتب و مانند آن.
تا سى ـ چهل سال قبل، این کارهاى تبلیغى فقط براى خود خوجهها بود؛ یعنى تغذیه فرهنگى خودشان، به گونهاى که گاهى گفته مىشود سیاهپوستان حتى امکان ورود به بعضى مساجد و مدارس آفریقا را نیز نداشتند و به عبارت دیگر، بسته عمل مىکردند. ولى به تدریج، کار تبلیغى در میان غیرخوجهها و غیرمسلمانها هم شروع شد که در این میان، در تانزانیا مرحوم سیداختر رضوى نقش برجسته و مهمى داشته است. ایشان از روحانیان هندىالاصل بود که به تانزانیا رفت و همانجا ماند و بسیار مورد احترام خوجهها و مردم قرار داشت. او از نظر فضل و علم نیز برجسته بوده؛ مثلاً، ترجمه المیزان به انگلیسى (که اکنون ۱۰ ـ ۱۱ جلد آن چاپ شده) از آثار اوست.
مرحوم سیداختر رضوى قریب ۴۰ سال پیش دیدارى با آیهاللّه العظمى حکیم داشت که ایشان به آقاى رضوى فرموده بود: شما روى آفریقایىها هم فعالیت و تبلیغ نمایید. از آن پس، با توجه به اینکه خوجهها تابع مرجعیت هستند، به سخن آقاى حکیم عمل مىنمایند و به تدریج، نظام تبلیغ خوجهها به سمت تبلیغ براى غیرخوجهها و آفریقایىها سوق داده شده است و به دنبال آن، «بلال مسلم میشن» (Bilal Muslim Mission) تأسیس شد که کار آن تبلیغ اسلام و تشیّع در میان آفریقایىهاست و از عمر آن ۳۰ تا ۴۰ سال مىگذرد. این نشان مىدهد که تبلیغ تشیّع در میان آفریقایىها دیر شروع شده و نوپاست و تعداد آنها کم است.
از جمله کارهاى مرکز «بلال مسلم میشن»، تأسیس حوزههاى علمیه و مدارس ابتدایى و راهنمایى و دبیرستان (البته همان برنامههاى درسى دولتى، به علاوه بعضى دروس اسلامى) است؛ مثلاً، در مسجد «رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله » زنگبار حوزه علمیهاى ایجاد کرده که دو استاد دینىِ تحصیل کرده در ایران و تحصیل کرده در سوریه و قریب ۱۵ ـ ۲۰ طلبه علوم دینى دارد. در دارالسلام نیز مرحوم اختر رضوى مدرسه علمیهاى ایجاد کرده و اکنون با هماهنگى «بلال مسلم میشن»، اداره آن با «سازمان مدارس و حوزههاى علمیه خارج از کشور» ایران است. مرکز «بلال مسلم میشن» در کشورهاى دیگر آفریقا نیز فعالیتهایى در جهت تبلیغ تشیّع دارد.
لطفا در مورد مؤسسه «ویپاز» توضیح دهید.
غیر از «بلال مسلم میشن»، که بخشى از فدراسیون خوجههاست، تعدادى از خوجهها نیز خود به صورت شخصى و فردى و یا گروهى کارهاى تبلیغى انجام مىدهند. از مهمترین این مراکز گروهى خوجهها، مرکز «ویپاز» است. اینها گروهى هستند با مدیریت حاج صاحب که کارهاى خیریه و تبلیغى انجام مىدهند؛ مثلاً، چاه آب حفر مىکنند و برخى کارهاى آموزشى انجام مىدهند؛ مؤسسهاى آموزشى هم به نام «ولى عصر(عج)» دارند که دختران را از سن ابتدایى جذب مىکنند و تا راهنمایى و دبیرستان و سپس تربیت معلم آموزش مىدهند، چند صد نفر محصّل دارند و در مکانى بسیار جالب و بزرگ، که با کمکهاى مردمى و وجوهات ساخته شده است، تحصیل مىکنند. اخیرا براى پسرها نیز شروع به کار کردهاند و یک مؤسسه تعلیمى به نام African Learning Institute تأسیس کردهاند. طرح آنها این است که ـ انشاءالله ـ تا سال ۲۰۰۷ دانشگاه اسلامى تأسیس کنند.
شیعیان در جاهاى دیگر مؤسساتى دارند؛ مثلاً، در آروشا، یکى از شیعیان مخلص به تنهایى چند کار جالب انجام داده است: یک مدرسه علمیه ایجاد کرده است که آفریقایىها (عمدتا سنّى) در آن درسهاى طلبگى مىخوانند و به مرور زمان، به مذهب اهل بیت علیهمالسلام علاقهمند مىشوند که مشاهده این کار براى ما بسیار جالب بود.
یکى از قبایل آفریقایى «ماسایىها» نام دارد که از قبایل ابتدایى مىباشد و مردم آن لباس مشخصى ندارند و پارچه به خود مىپیچند و کوچنشیناند و با پرورش گاو و گوسفند امور خود را مىگذرانند، از نظر اقتصادى و فرهنگى هم در سطح بسیار پایینى مىباشند. آنها دین مشخصى ندارند و به همان سنّتهاى قدیمى آفریقایى ـ مثلاً خوردن خون گاوهاى خود که مىکشند ـ عادت دارند. یکى دیگر از کارهاى جالب شخص مزبور این است که براى جذب این افراد بدوى، تلویزیون و ویدئو تهیه کرد و براى آنها فیلم حیاتوحش نشان مىداد و به این صورت، به آنها نزدیک شد و محبت افراد را نسبت به خود به دست آورد. سال بعد یک مدرسه ابتدایى براى بچههاى آنها ایجاد کرد و سپس سال دوم و … اکنون قریب ۶۰ محصّل دارد که بچهها براى ما اذان و دعاى وحدت مىخواندند و این در حالى است که پدر و مادرهاى آنها اصلاً از این چیزها خبرى نداشتند.
کار دیگر این فرد این بود که در پشت مغازه خود در شهر، یک مدرسه دخترانه ایجاد کرده است.
این قبیل کارها به مرور رو به گسترش هستند، اما نسبت به نیاز بسیار کم هستند. البته این کارها در همین دو ـ سه دهه اخیر شروع شدهاند که انشاءالله گسترش پیدا مىکنند.
از جمله امورى که شیعیان آنجا براى جامعه شیعى دارند، یکى تأسیس مدارس اسلامى است. بعضى جاها مدارس رسمى دارند؛ مثلاً، در دارالسلام مدرسه بسیار خوبى به نام «المنتظر» تأسیس شده که مدرسهاى کاملاً رسمى است و حتى مسیحىها بچههاى خود را براى تحصیل به آنجا مىآورند. این مدرسه، هم براى پسرهاست و هم براى دخترها و البته شهریه هم مىگیرند.
علاوه بر آن، شیعیان کتابفروشى و یا مؤسسه ترجمه و نشر نیز دارند که کتابهاى گوناگونى به زبان سواحیلى ترجمه کردهاند؛ مثلاً، تاکنون ۴ جلد تفسیر قرآن به زبان سواحیلى به چاپ رسیده است.
شیعیان یک تلویزیون کابلى هم دارند که بهطور ۲۴ ساعته در شهر دارالسلام برنامه دارد. دعوت از بعضى سخنرانان در ایّام مذهبى مثل محرم و رمضان از دیگر برنامههاى شیعیان است. اردوهاى زمستانى و تابستانى از دیگر برنامههاى شیعیان است که براى مثال، تعدادى از این شیعیان امسال به قم آمدند و معمولاً در زمستان نیز اردویى براى جوانان و نوجوانان در کنیا برگزار مىکنند.
همچون سایر جاها، شیعیان تانزانیا نیز به عزادارى اهل بیت علیهمالسلام اعتقاد زیاد دارند. جالبترین نکتهاى که در این زمینه متوجه شدم، این بود که عزادارى شیعیان زنگبار در اربعین به مدت ۷۲ ساعت ادامه دارد؛ سه روز پشت سر هم، بهگونهاى که خوجههاى شیعهاى که از زنگبار مهاجرت کردهاند، در ایّام اربعین، از هر جاى دنیا سعى مىکنند خود را به زنگبار برسانند که این، هم باعث ارتباط آنها با موطن خود مىشود و هم شکوه و عظمت شیعه را به نمایش مىگذارد؛ مثلاً، چند صد خانواده شیعه از نقاط گوناگون دنیا به زنگبار مىآیند و ۷۲ ساعت پشت سر هم برنامه عزادارى دارند. سبک عزادارى شیعیان آنجا شبیه عزادارى هندىها و پاکستانىهاست. مجالس عزادارى سنّتى آنها بیشتر به زبان اردو و هندى (گُجَراتى) است.
در اعیاد و موالید ائمّه اطهار علیهمالسلام نیز مراسم گوناگونى برگزار مىشوند که آن روز را به نام «روز خوشحالى» مىنامند و نکته جالب اینکه معمولاً عروسىهاى آنها در روزهاى خوشحالى و بهطور دستهجمعى در محل حسینیههاى آنجا برگزار مىشود؛ مثلاً، در ایامى که بنده در آنجا حضور داشتم در شب ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام ۱۲ زوج شیعى به حسینیه آمدند و صیغه عقد و جشن عروسى در آن محل برپا شد. چند صدنفر در این مراسم حضور داشتند. در روز ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام چندصد نفر از خانمها در محل حسینیه مراسم جشنى برپا کردند و از بنده نیز خواستند تا درباره تحصیل خواهران در قم صحبت کنم.
حضرتعالى در آنجا چه برنامههایى داشتید؟ لطفا در این باره توضیح دهید.
برنامههاى بنده در آنجا چند نوع بودند: ۲ نوبت سخنرانى در محل مؤسسه «ویپاز»؛ سخنرانى در مساجد شیعیان در دارالسلام، زنگبار و موآنزا، مدرسه علمیه آفریقایىها در آروشا و زنگبار و مدرسه بلال در دارالسلام؛ مصاحبه تلویزیونى یک ساعته؛ برنامه یک ساعته در رادیو قرآن (رادیو خصوصى مسلمانان)؛ برنامهاى در مسجد «موتورو» اهل سنّت پس از نماز جمعه و برنامهاى در مدرسه «المنتظر».
نکته جالب دیگر اینکه معمولاً هر جا مىرفتیم به کسانى برخورد مىکردیم که خود یا یکى از بستگانشان در دورههاى کوتاهمدت یا بلندمدت در حوزه علمیه قم شرکت داشتهاند و از این بابت ابراز محبت و علاقه مىکردند که این مایه دلگرمى ما شد.
برنامههاى درس به زبان انگلیسى که در قم ضبط شده بودند، بسیار مورد استقبال قرار گرفتند و بلافاصله از تلویزیون کابلى شیعیان به دفعات متعدد پخش شدند و این نشاندهنده تشنگى مردم آنجا نسبت به معارف اسلامى است.
از مهمترین نیازهاى آنجا ارائه برنامههاى پرمحتواى اسلامى دست کم به زبان انگلیسى براى شیعیان آنجاست. از موارد درخواست آنها، معرفى افراد تحصیلکرده فاضلى است که به زبان انگلیسى و عربى مسلّط باشند و معارف اسلامى را تبلیغ نمایند و خود آنها حاضرند هزینه را نیز بپردازند.
از کارهاى جالب جماعت خوجهها در دارالسلام، این است که ساختمان چندطبقهاى براى تبلیغ ساختهاند و بنا دارند کارهاى قرآنى و فرهنگى را توسعه دهند.
در پایان اگر نکات خاصى دارید، بیان فرمایید.
در مجموع، براى خود بنده این سفر بسیار جالب و آموزنده بود و انگیزه بنده را براى کار کردن و حرکت در مسیر تبلیغ معارف اهل بیت علیهمالسلام بیشتر کرد. از سوى دیگر، با دیدن فقر معنوى آنها غصه بنده نیز بیشتر شد؛ یکى از آنها مىگفت: همه خوبىها در قم است و ما اینجا یتیم هستیم. بنابراین، به نظر مىرسد ارتباط هر چه بیشتر حوزه علمیه با جماعتهاى شیعى دنیا همانند تانزانیا و اعزام مبلّغان فاضل مسلّط به زبانهاى عربى و انگلیسى بسیار ضرورى است. درخواست و علاقه آنها براى دریافت معارف اسلامى بسیار زیاد است.
در اینجا لازم مىدانم بر روى این نکته تأکید ورزم که یکى از ضعفهاى فارغالتحصیلان غیرایرانى حوزه این است که قادر به سخنرانى به زبان عربى نیستند و من شاهد بودم که علىرغم فضل خوبى که دارند، در برخى جاها به فارغالتحصیلان کشورهاى عربى ممکن است بیشتر بها داده شود. به همین دلیل، اخیرا در معاونت بینالملل جامعهالزهرا علیهاالسلام تصمیم گرفته شده است تا خواهران طلبه پس از اتمام دوره کاردانى، در صورت علاقه، یک ترم مکالمه عربى بخوانند و پس از آن مابقى درسهاى دوره کارشناسى را به زبان فارسى یا عربى بگذرانند. در نتیجه، هنگامى که شخصى فارغالتحصیل مىگردد به ۲ زبان فارسى و عربى مسلّط است. زبان فارسى براى ارتباط او با ایران و منابع شیعى مؤثر است و زبان عربى نیز براى ارتباط با جهان اسلام و جامعه خودش. همانگونه که گفتم، در بسیارى جاها اگر طلبه به زبان عربى مسلّط نباشد، نقطه ضعف و نشانه کمسوادى او محسوب مىشود. امیدواریم که این اقدام در مورد برادران طلبه نیز انجام پذیرد.
با سپاس از حضرتعالى که در این مصاحبه شرکت کردید و تقدیر از زحمات شما.
۱. عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمهالله و معاونت بینالملل حوزه علمیه جامعهالزهرا علیهاالسلام قم.
۲. نقل از سایت http://www.hawzah.net