سفر به تانزانیا

10 ژانویه 2009

اشاره

حجه‏الاسلام والمسلمین دکتر محمّدعلى شمالى(۱)، در تابستان ۸۳ (۱۲ ـ ۲۲ مرداد ۱۳۸۳) به دعوت گروهى از شیعیان براى بازدید و مشاهده وضعیت شیعیان، به کشور تانزانیا مسافرت کردند. براى اطلاع مخاطبان گرامى، در مصاحبه‏اى نظرات ایشان را درباره این سفر جویا شدیم. در ذیل، ماحصل این گفت‏وگو را ملاحظه خواهید نمود:

لطفا درباره انگیزه خودتان از این سفر و مقدّمات آن توضیح دهید.

در تابستان سال ۸۳، توفیقى دست داد تا به دعوت گروهى از شیعیان تانزانیا، سفرى به آن کشور داشته باشم. علاوه بر شهر «دارالسلام»، که پایتخت تانزانیا است، به شهرهاى زنگبار، آروشا، موآنزا و کباها (در حومه دارالسلام) نیز سفر نموده و از شهر مُشى هم، که در مسیر ما به آروشا بود، دیدن کردیم و در مسجد شیعیان حاضر شدیم.

دلیل این سفر آن بود که در میان طلبه‏هاى «جامعه‏الزهراء علیهاالسلام‌» و نیز در میان شرکت‏کنندگان در دوره‏هاى تابستانى تعدادى از خواهران خوجه مقیم تانزانیا وجود داشتند که از من براى سفر به تانزانیا دعوت کردند. چندین بار نیز مسئولان مؤسسه «ویپاز» دعوت کرده بودند. از سوى دیگر، خود من هم علاقه‌مند بودم که از نزدیک وضعیت شیعیان آن‌جا را ببینم، از مشکلات آن‏ها اطلاع پیدا کنم و ببینم چه‌طور مى‌توان به آن‏ها کمک کرد. کلمه «ویپاز» مخفّف چند کلمه انگلیسى است؛ یعنى «مؤسسه بین‏المللى خدمات انسانى و تبلیغى». (بعدا در مورد فعالیت‏هاى این مؤسسه توضیح مى‏دهم.) بنابراین، اطلاعاتى را که در طول این سفر لازم بود، از قبل کسب کردم، به خصوص از کتاب شیعیان تانزانیا، دیروز و امروز، نوشته آقاى امیر بهرام عرب احمدى و نیز گزارش رایزنى فرهنگى ایران در دارالسلام.

لطفا درباره ویژگى‏هاى جغرافیایى تانزانیا توضیح دهید.

کشور تانزانیا در شرق آفریقا قرار داد. کشورهاى شرق آفریقا (تانزانیا، کنیا و اتیوپى) خودشان با هم رابطه‏اى نزدیک دارند و مثل یک اتحادیه با هم‌دیگر در ارتباطند؛ مثلاً، اگر کسى بخواهد از تانزانیا به کنیا یا بالعکس برود نیاز به ویزا ندارد. تانزانیا یکى از کشورهاى مهم شرق آفریقاست که ساحل شرقى آن اقیانوس هند است؛ در شمال آن کشورهاى کنیا و اوگاندا واقع شده‏اند. در شمال غربى آن، بروندى و رواندا؛ در غرب آن، زئیر و زامبیا؛ در جنوب، موزامبیک؛ در جنوب غربى، مالاوى؛ و در شرق آن نیز اقیانوس هند است. بخش عمده دریاچه «ویکتوریا» در شمال تانزانیا واقع است که گفته مى‏شود: بزرگ‏ترین دریاچه آفریقاست که بخشى از آن در شهر «موآنزا» قرار دارد. دریاچه‏اى نیز به نام «تانگانیکا» در غرب تانزانیا هست.

این کشور کلاً در منطقه استوایى (در جنوب خط استوا) است؛ هنگام تابستان، آن‌جا زمستان است و هنگام زمستان، در این‌جا تابستان است. بنابراین، هنگام مسافرت ما به آن‌جا فصل زمستان بود. البته زمستان آن‌جا زیاد سرد نیست، هوا معتدل است.

مساحت تقریبی تانزانیا ۹۴۵۰۰۰ کیلومتر است؛ از نصف ایران کمى بیشتر. جمعیت آن‌جا قریب ۳۲ میلیون نفرند. بلندترین کوه آفریقا «کلیمانجارو» در این کشور واقع است. وقتى از دارالسلام به سمت آروشا مى‏روید، کلیمانجارو به خوبى مشهود است. فرودگاه بین‏المللى «کلیمانجارو» در نزدیک آروشا واقع است که محل ورود و خروج گسترده جهانگردان و کوهنوردان دنیا براى صعود به کلیمانجارو و دیدن آن مى‏باشد.

جغرافیاى سیاسى تانزانیا در گذشته به چه صورت بوده و اکنون به چه صورتى است؟

کشور تانزانیا در اصل دو کشور بوده: یکى تانگانیکا که به آن سرزمین اصلى (خشکى) گفته مى‏شود و دیگرى چند جزیره که مهم‏ترین آن‏ها زنگبار مى‏باشد. در ابتدا، این دو یعنى تانگانیکا و زنگبار هر یک کشورى مستقل بوده‏اند و هر کدام نیز براى خود تاریخچه‏اى دارند. تانگانیکا در قرن ۱۹ و تا جنگ جهانى مستعمره آلمان بود. پس از جنگ جهانى دوم و شکست آلمانى‏ها، این کشور به کنترل انگلیسى‏ها درآمد. تا دهه ۶۰ میلادى، یعنى زمان استقلال آن‏ها، حضور آلمانى‌ها و انگلیسى‏ها تأثیرات زیادى از لحاظ فرهنگى و دینى بر جاى گذارده است؛ مثلاً، زبان انگلیسى در آن‌جا بسیار متداول شده است. بسیارى از قوانین آن‌ها هم متأثر از قوانین انگلیس است؛ مثل قوانین ادارى، راهنمایى و رانندگى و مهاجرت که از آن‏ها الگو گرفته‏اند.

زنگبار در ابتدا، زیر نظر سلطان عمان بود. مقرّ حکومت او هم در همان‏جا قرار داشت. درباره پادشاه اخیر عمان، یکى از شیعیان تانزانیا نقل مى‏کرد که وقتى او متولّد شد، مادرش شیر نداشت. به همین دلیل، این بچه را نزد مادربزرگ من آوردند (آن موقع در سن جوانى و در زنگبار بود.) او به این پسر شیر داد. به همین دلیل، این سلطان هر از گاهى نزد مادربزرگ من مى‏آمد. مادربزرگ من هم مشکلات و گرفتارى‏هاى مردم را به او مى‏گفت و خواستار حل آن‏ها مى‏شد. به هر حال، سلطان زنگبار، مسلمان و عرب بوده است. به همین دلیل، حضور اعراب و اسلام و نیز زبان عربى در آن‌جا پرطرفدار و رایج است، به خصوص در زنگبار. در بعضى جاها، به بنده سفارش مى‏کردند با زبان عربى صحبت کنم؛ چون مردم آن را به انگلیسى ترجیح مى‏دهند.

در ابتداى دهه ۶۰ میلادى (قرن بیستم) در تانگانیکا حرکت‌هاى استقلال‌طلبانه به نتیجه رسیدند و انگلیسى‏ها از قدرت خلع شدند و یک دولت سوسیالیسیتى به سبک چینى (مائوتسه تونگ) شکل گرفت و ژولیوس نایرره، مسیحى سیاه‏پوست، به عنوان اولین رئیس جمهور تانزانیا برگزیده شد. در سال ۱۹۶۳ (به فاصله چند سال پس از تانگانیکا)، حرکت‏هاى استقلال‏طلبانه در زنگبار نیز صورت گرفتند و سلطان عمان از پادشاهى خلع گردید و حزب آفریقایى «شیرازى‏ها» به رهبرى عبید کرومه قدرت را به دست گرفت. پس از این حرکت، زنگبار و تانگانیکا با هم ادغام شدند و کشورى واحد به نام «تانزانیا» تشکیل گردید، منتها با این خصوصیت که در زنگبار بیش از ۹۰% مردم مسلمان بودند، ولى در تانگانیکا بخش عمده مردم مسیحى بودند. اکنون آمارى که دولت از کشور تانزانیا ارائه مى‏دهد چنین است: ۴۰% مسلمان، ۴۰% مسیحى و ۲۰% پیرو ادیان سنّتى قارّه آفریقا. ولى مسلمانان معتقدند که درصد مسلمان‏ها بیش از مسیحى‏هاست. به هر حال، دولت سعى دارد اعلام کند که جمعیت مسلمان‏ها و مسیحى‏ها مساوى است.

طبق قانون اساسى تانزانیا، در دو پست ریاست جمهورى و معاونت ریاست جمهورى، یکى باید حتما مسیحى و دیگرى مسلمان باشد. و ظاهرا بنا‌براین است که یکى از زنگبار و دیگرى از سرزمین اصلى باشد. رئیس جمهورى با انتخابات آزاد توسط مردم و اکثریت آراء برگزیده مى‌شود. اولین رئیس جمهور نایرره بود که فردى شناخته شده در قاره آفریقاست. او تلاش فراوانى براى استقلال تانزانیا نمود؛ چون مسیحى بود، موقعیت‏هاى خاصى نیز به مسیحى‏ها داد. البته مسیحى‏ها از زمان استعمار انگلیس نیز موقعیت بهترى داشته‏اند؛ مثلاً، تحصیلات بهترى داشتند و دانشگاهیان اکثرا مسیحى‏اند و وضعیت مادى بهترى هم دارند، اگرچه از نظر جمعیت نسبت به مسلمانان برترى ندارند.

در سال ۱۹۸۵ پس از کنار رفتن نایرره، که نظام دولتى سوسیالیستى را حاکم کرده بود، آقاى على حسن معینى (موینى) اهل زنگبار و مسلمان به مدت ۱۰ سال (۲ دوره) رئیس جمهور تانزانیا شد و سعى کرد از نظام دولتى و سوسیالیستى به سیستم اقتصاد بازار آزاد حرکت کند؛ مثلاً، در زمان استقلال تانزانیا، که مصادف با ریاست جمهورى نایرره شد، حرکت ملّى کردن اموال و اقتصاد شروع شد و به همین دلیل، شیعیان و خوجه‏ها، که اموال و امکاناتى در گستره شخصى داشتند، متضرّر شدند و بیشترین فشار به زنگبار و مسلمان‏ها وارد شد و از این‏رو، بسیارى از مسلمانان و به‌خصوص شیعیان، مجبور به مهاجرت شدند؛ برخى از آن‏ها به اروپا، آمریکاى شمالى و جاهاى دیگر رفتند. جمعیت شیعه بسیار کم شد. اکنون در بعضى از شهرهاى تانزانیا، مساجد شیعى بسیار قدیمى با عمرى بیش از صد سال وجود دارند که فقط ده ـ بیست نفر شیعه در آن‌جا حضور دارند، ولى قبلاً در آن‌جا چند صد نفر بوده‏اند. بسیارى از خانه‌ها هم به علت مهاجرت مالکان آن‏ها در اثر مصادره آن‏ها توسط دولت در زمان نایرره، خالى‏اند و این خانه‏ها متروکه‏اند.

البته پس از مدتى، در برخى موارد، شیعیان توانستند به‏طور محدود، بعضى از اموال خود را پس بگیرند. پس از على حسن معین در سال ۱۹۹۵ آقاى بنجامین اپکاپا رئیس جمهور شد. او مسیحى است و رابطه خوبى با کشورهاى غربى دارد و مورد حمایت کلیسا و مسیحیت است.

مجلس قانون‏گذارى تانزانیا ۲۴۴ عضو دارد و اعضاى آن براى مدت ۵ سال انتخاب مى‏شوند. اکثریت نمایندگان مجلس توسط مردم انتخاب مى‏گردند و تعدادى نیز توسط دولت منصوب مى‏شوند.

۲۵ منطقه قانون‏گذارى در تانزانیا وجود دارند؛ مثل ۲۵ استان، که در هر استانى دولت یک نماینده (استاندار) دارد.

در مورد جمعیت، منابع رسمى دولتى اعلام مى‏کنند جمعیت مسلمانان و مسیحى‏ها برابر و هر یک قریب ۱۵ ـ ۱۷ میلیون از ۳۲ میلیون نفرند.

وضعیت شیعیان تانزانیا به چه صورتى است؟

شیعیان تانزانیا به چند دسته تقسیم مى‏شوند که دسته مهم آن‏ها خوجه‏ها مى‏باشند. این‏ها بیشتر در اواخر قرن نوزدهم از هند به زنگبار و بعضى کشورهاى دیگر شرق آفریقا مهاجرت کرده‏اند؛ زیرا آن‏ها در هند توسط «آقاخانى‏ها» (اسماعیلى‏ها) بسیار تحت فشار بودند و وضعیت اقتصادى مطلوبى هم نداشتند. در آن‌جا به تثبیت موقعیت خودشان اقدام کردند؛ مثلاً، از روحانیان هند و عراق براى تبلیغ دعوت مى‏کردند و بدین‏صورت، جماعت‏هاى «خوجه» شکل گرفتند.

به هر حال، اولین و مهم‏ترین پایگاه خوجه‏ها در شرق آفریقا زنگبار است. زنگبار از نظر تاریخى، موقعیت حسّاسى در جهان اسلام دارد. به عبارت دیگر، اولین جاى پاى مسلمان‏ها در شرق آفریقاست و از لحاظ نمادین، بسیار مهم است. زنگبار از نظر اقتصادى هم پر رونق است؛ چون در کنار اقیانوس هند قرار دارد و محل رفت و آمد و تجارت کشورهاى آفریقایى و عربى و مکان آباد و پررونقى بوده است.

در گذشته، تعداد زیادى از ایرانیان، به خصوص از شیراز، براى تجارت به زنگبار رفتند و تعدادى از آن‏ها در آن‌جا ساکن شدند و با بومیان آفریقایى ازدواج کردند و اصلاً نسلى به نام آفریقایى ـ شیرازى ایجاد شده است که به قول بعضى از استادان تاریخ تانزانیا، گروهى از مردم شکل گرفته‏اند که نه ایرانى‏اند و نه آفریقایى، به گونه‏اى که به زبان فارسى آواز مى‏خوانند و از وطن خود شیراز یاد مى‏کنند، ولى سیاهپوست هستند، و با زبانى تکلّم مى‏کنند که نه فارسى است، نه عربى و نه آفریقایى ـ که به تدریج، همین زبان سواحیلى شکل گرفته است. این زبان، هم به نوعى فارسى است، هم عربى و هم آفریقایى. این نسل در آن‌جا نفوذ بسیار داشتند و آن‏گونه که از منابع تاریخى استفاده مى‏شود، این‏ها در حدود سال ۱۰۰۰ میلادى ـ هزار سال پیش ـ به زنگبار رفتند؛ یعنى مقارن حکومت آل‏بویه و به همین دلیل، به نظر مى‏رسد شیرازى‏هایى که براى تجارت و اقتصاد به زنگبار رفتند، شیعه بودند.

به هر حال، نسل شیعیان شیرازى ـ آفریقایى یک نسل قدیمى و مربوط به هزار سال قبل است، اما خوجه‏ها در تانزانیا ـ چون ورودشان به اواخر قرن نوزدهم میلادى برمى‏گردد ـ قریب سه تا چهار نسل در تانزانیا بوده‏اند.

پس اولین جایى که شیعیان در آن حضور یافتند، زنگبار بوده، سپس به شهرهاى اطراف و شرق آفریقا گسترش پیدا کرده‏اند؛ مثلاً، اکنون در تانزانیا در دارالسلام، تنگ، آروشا، موآنزا و مُشى هم هستند. اکنون تعداد قابل توجهى خوجه در کنیا ـ در مومباسا و نایروبى ـ وجود دارند.

نکته‏اى که باید عرض کنم این‌که با توجه به آن‌که در زنگبار بیش از ۹۰% مردم مسلمان بوده‏اند و آن‌جا از نظر تجارت و اقتصاد بسیار پررونق بوده، به همین دلیل، کلیسا و مسیحیت نسبت به آن بسیار حسّاس بوده و سعى داشته‏اند فعالیت‏هاى تبلیغى و تبشیرى زیادى در آن‌جا انجام دهند، به‏گونه‏اى که طبق نقل بعضى از شیعیان زنگبار، در آن‌جا قبلاً فقط یک کلیسا وجود داشت و اکنون به ۹۰ کلیسا رسیده است، آن هم در جایى که بیش از ۹۰% مردم مسلمانند. اما متأسفانه زنگبار پس از استقلال، مورد بى‏مهرى قرار گرفته است، به‌خصوص هنگامى که رئیس جمهور مسیحى بوده، به‏گونه‏اى که انسان پس از ورود به آن‌جا احساس مى‏کند از عمر خیابان‏ها و شهر قرن‏ها مى‏گذرد و گویى هیچ تلاشى براى بهبود و رسیدگى به آن‌جا صورت نمى‏گیرد و پیشرفت آن‌جا بسیار کم است. به قول یکى از دوستان، اگر بخواهند فیلمى تاریخى درست کنند، مى‏توانند از کوچه و پس کوچه‏هاى زنگبار استفاده کنند.

به هر روى، زنگبار جاى بسیار مهمى براى جهان اسلام است؛ زیرا محل ورود اسلام به شرق آفریقا و پایگاه و محل گسترش اسلام در آن منطقه بوده و از این‏رو، به نظر مى‏رسد اکنون مورد هدف قرار گرفته و کلیسا در تلاش است تا آن‌جا را به محل تبلیغ و گسترش مسیحیت تبدیل نماید و یا دست کم بگویند مسلمان‏ها در این‌جا دیگر حضور ندارند، که این به لحاظ سیاسى و نمادین بسیار مهم است که جایى که زمانى قلب جهان اسلام در شرق آفریقا بوده، از تپش بیفتد. به نظر بنده، هر کس در جهان اسلام هر چه مى‏تواند در خصوص زنگبار انجام دهد، باید کوتاهى نکند.

از ملّیت‏هاى دیگر هم شیعیان در آن‌جا هستند؟ تعداد این دسته از شیعیان در چه حدى است؟

در تانزانیا تعداد کمى لبنانى و تعداد کمى آفریقایى‏الاصل هستند که با تبلیغ و ارشاد شیعه شده‏اند.

از نظر تعداد و جمعیت، تعداد شیعیان ایرانى (نسل شیرازى‏ها) به مرور کاهش یافته، به‏گونه‏اى که در حال حاضر، تعداد آن‏ها بسیار کم است؛ مثلاً، در کل دارالسلام با محاسبه کارمندان سفارت، تعداد ایرانى‏ها شاید به ۱۰ نفر هم نرسد. از خانواده شوشترى‏ها، که چندین نسل در زنگبار بوده‏اند، فقط یک نفر وجود دارد. بنابراین، تعداد شیعیان ایرانى و لبنانى تانزانیا قابل توجه نیست. شیعیان عمدتا خوجه‏ها و سپس آفریقایى‏هاى شیعى‏اند. به هر حال، جمعیت شیعى در تانزانیا کاهش محسوسى داشته است و طبق براورد تقریبى حدود ۱۰ ـ ۱۵ هزار نفر شیعه در تانزانیا وجود دارند؛ مثلاً، در مُشى، که شیعیان به‏طور محسوس وجود دارند و داراى مسجد قدیمى هستند، اکنون فقط چند خانواده شیعه هستند و در آروشا، چند ده خانواده شیعه وجود دارند. به هر حال، هر قدر زمان مى‏گذرد، فرزندان این خانواده‏هاى شیعى براى تحصیل و یا تجارت، غالبا از شهرهاى دیگر به دارالسلام و از دارالسلام به کشورهاى دیگر، به‌خصوص غرب، مى‏روند و همان‌جا ساکن مى‏شوند و همین‏طور از تعداد شیعیان کاسته مى‏شود.

در دارالسلام، وضعیت کمى بهتر است و تعداد شیعیان تا ۸ هزار نفر هم برآورد شده است. لازم به ذکر است که اولین شیعیان خوجه اثناعشرى مهاجر به شرق آفریقا در سال ۱۸۷۵ وارد شهر دارالسلام شدند. در سال ۱۹۰۰ با همّت این افراد، یک تالار عمومى براى اداى نماز جماعت احداث شد. در سال ۱۹۳۷ رسما نماز جماعت دارالسلام برگزار گردید. در مجموع، شاید بتوان گفت: از کل جمعیت شیعى تانزانیا حدود ۹۰% خوجه‏ها و ۱۰% مابقى به شیعیان آفریقایى سیاه‏پوست اختصاص دارد.

وضعیت مسلمانان اهل سنّت در آن‌جا به چه صورتى است؟

برادران اهل سنّت آن‌جا عمدتا شافعى مذهب هستند و به همین دلیل، نسبت به اهل بیت علیهم‏السلام ارادت و علاقه خاصى دارند. به همین دلیل، از بلندگوهاى مساجد شیعى شهادت ثالث (اَشهدُ اَنّ علیّا ولىُّ اللّه) پخش مى‏شود و هیچ مشکلى در کار نیست.

از نکات جالب آن‌جا، یکى همین هم‌زیستى خوب مابین شیعیان، اهل سنّت و مسیحى‏هاست، مگر جاهایى که اخیرا وهّابى به‏طور فعّال شروع به تبلیغات سوء علیه شیعیان نموده‏اند که تا حدى نیز مؤثر بوده است. براى نمونه، شیعیان در زنگبار مسجد و حوزه‏اى براى تبلیغ و تعلیم آفریقایى‏ها دارند، اما وهّابى‏ها اخیرا شروع به تبلیغ منفى علیه آن نموده و خواستار تحویل آن به وهّابى‏ها شده‏اند. اما به هر تقدیر، حالت غالب هم‌زیستى مسالمت‏آمیز است. تعدادى از مسلمان‏هایى که از آسیا به آن‌جا آمده‏اند، حنفى و مالکى مذهب هستند، ولى جمعیت بومى اهل سنّت غالبا شافعى مذهب هستند.

شیعیان عمدتا اثناعشرى‏اند، ولى جمعیت قابل توجهى نیز اسماعیلى (آقاخانى) و «بُحره‏ها» مى‏باشند که براى خود مراکزى هم دارند؛ مراکز مجلّل و ساختمان‏هاى مرتّب، ولى اکنون بیشتر آن‏ها مهاجرت نموده و به اروپا و آمریکا رفته‏اند و بعضى از این مراکز خالى شده و اکنون در اختیار دولت قرار دارند یا براى امور دیگرى اختصاص یافته‏اند.

در آن‌جا گروه‏هاى صوفى هم وجود دارند، به‌خصوص «قادریه» و «شاذلیّه» ـ البته به تعداد محدود.

وضعیت سواد و فرهنگ در تانزانیا به چه صورتى است؟

اگرچه کشور تانزانیا از نظر اقتصادى فقیر و ضعیف است، به گونه‏اى که جزو ۲۰ کشور فقیر دنیاست، ولى وضع سواد مردم آن‌جا خوب است و گفته مى‏شود ۸۰ تا ۸۵ درصد مردم آن‌جا دست کم سواد خواندن و نوشتن دارند. طبق قانون آن‌جا ۷ سال تحصیلى ابتدایى اجبارى است، اگرچه تعدادى از مردم به دلیل فقر و مشکلات مالى و کمبود امکانات، اکنون نمى‏توانند تحصیل کنند. بسیارى از مدراس دولتى هم پول و شهریه مى‏گیرند. این فضا باعث ایجاد مدارس تبلیغى زیادى شده است. به عبارت دیگر، مدارس تبلیغى متعددى مربوط به مسلمان‏ها و مسیحى‏ها تشکیل شده‏اند؛ مثلاً، مدارسى مربوط به کلیساهاى اروپا ـ آمریکا تأسیس شده و حتى توسط آن‏ها بیمارستان و دیگر مراکز عمومى نیز تأسیس گردیده‏اند و از این طریق، مشغول تبلیغ آیین خود مى‏باشند. مى‏توان گفت: نمایشگاهى از فعالیت‏هاى تبلیغى توسط مراکز گوناگون، بخصوص کلیساها، به وجود آمده است.

مهم‏ترین دانشگاه آن‌جا دانشگاه «دارالسلام» است که گفته مى‏شود: قریب ۱۰ هزار دانشجو دارد و البته بخش عمده هزینه آن از دانشجویان گرفته مى‏شود؛ آن‏ها باید شهریه پرداخت کنند که هزینه نسبتا بالایى دارد. به همین دلیل، بسیارى مردم متوسط و پایین جامعه نمى‏توانند در آن تحصیل کنند؛ بیشتر متموّلان و مهاجران و یا دانشجویان کشورهاى دیگر در آن تحصیل مى‏کنند. به‌جز دانشگاه «دارالسلام»، قریب ۱۲ مرکز آموزش عالى دیگر نیز در تانزانیا وجود دارند.

نکته بسیار مهم این‌که ـ همان‏گونه که قبلاً بیان شد ـ با توجه به این‌که مسیحیان در شرایط بهترى از لحاظ مالى و امکانات و موقعیت قرار دارند، گفته مى‏شود: از مجموع ۱۰ هزار دانشجوى دارالسلام، فقط ۲۰% آن‏ها مسلمان هستند و ۸۰% بقیه مسیحى‏اند، با این‌که از نظر جمعیت، مسلمان‏ها اگر از مسیحیان بیشتر نباشند، کمتر نیستند.

رئیس دانشگاه «دارالسلام» به‏طور قانونى و البته تشریفاتى، رئیس جمهور است، اما از نظر اجرایى نماینده او همه کاره است.

وضع مطبوعات تانزانیا چگونه است؟

مطبوعات متعددى به زبان‏هاى انگلیسى، عربى و سواحیلى وجود دارند. گفته مى‏شود قریب ۱۴۰ روزنامه و نشریه وجود دارند که بعضى از آن‏ها تیراژى بیش از ۱۰۰ هزار نسخه دارد. تانزانیا با وجود ضعف اقتصادى بسیار، از نظر فرهنگى، به خاطر حضور ادیان اسلام و مسیحیت و هم‌چنین حضور آلمانى‏ها و انگلیس‏ها طى سال‏هاى زیاد در آن سرزمین، چندان عقب‏مانده (بدوى) نیست و به همین دلیل، با دنیاى امروز فاصله زیادى ندارد و مواردى هم‌چون مطبوعات، اینترنت، تلفن همراه و ماهواره از وضعیت خوبى برخوردارند.

آیا شیعیان تانزانیا فعالیت‏هاى تبلیغى هم دارند؟

در زمینه فعالیت‏هاى تبلیغى شیعیان تانزانیا، یک قسمت کارهایى است که خوجه‏ها انجام مى‏دهند. خوجه‏ها طبق سنّت خودشان، جماعت‏هایى در آن‌جا ایجاد کرده‏اند. هر جا تعدادى خوجه وجود داشته باشد، یک جماعت تشکیل مى‏دهند و هر جا یک جماعت تشکیل شود، یک مسجد یا «امام باره» ایجاد مى‏گردد که خود یک مدرسه است ـ البته نه لزوما به صورت رسمى، بلکه محفل درس و بحث ـ مثلاً، در روزهاى تعطیل مسائل اسلامى در آن بیان مى‏شود و یک روحانى یا عالم مسائل اسلامى را در آن بیان مى‏کند. این جماعت‏ها طبق سنّت خوجه‏ها، در هر کشور یک مرکزیتى پیدا مى‏کنند و بعد در هر منطقه ـ مثلاً، کل جماعت‏هاى خوجه در آفریقا ـ تحت فدراسیون آفریقا قرار دارند که مرکز آن در کنیا است و ریاست آن تا چند وقت قبل، با مرحوم ذوالفقار کمجى بود که توسط سارقان به قتل رسید.

در جماعت‏هاى خوجه‏ها، در هر جاى دنیا که باشد، بخشى به نام «هیأت تعلیمات اسلامى» وجود دارد که مسئول کلى کارهاى آموزشى و تبلیغى هستند؛ از قبیل ایجاد مدارس علمیه و اداره آن‏ها، ارتباط با علما و دعوت از آن‏ها براى برگزارى مجالس اسلامى، چاپ کتب و مانند آن.

تا سى ـ چهل سال قبل، این کارهاى تبلیغى فقط براى خود خوجه‏ها بود؛ یعنى تغذیه فرهنگى خودشان، به گونه‏اى که گاهى گفته مى‏شود سیاه‏پوستان حتى امکان ورود به بعضى مساجد و مدارس آفریقا را نیز نداشتند و به عبارت دیگر، بسته عمل مى‏کردند. ولى به تدریج، کار تبلیغى در میان غیرخوجه‏ها و غیرمسلمان‏ها هم شروع شد که در این میان، در تانزانیا مرحوم سیداختر رضوى نقش برجسته و مهمى داشته است. ایشان از روحانیان هندى‏الاصل بود که به تانزانیا رفت و همان‏جا ماند و بسیار مورد احترام خوجه‏ها و مردم قرار داشت. او از نظر فضل و علم نیز برجسته بوده؛ مثلاً، ترجمه المیزان به انگلیسى (که اکنون ۱۰ ـ ۱۱ جلد آن چاپ شده) از آثار اوست.

مرحوم سیداختر رضوى قریب ۴۰ سال پیش دیدارى با آیه‏اللّه العظمى حکیم داشت که ایشان به آقاى رضوى فرموده بود: شما روى آفریقایى‏ها هم فعالیت و تبلیغ نمایید. از آن پس، با توجه به این‌که خوجه‏ها تابع مرجعیت هستند، به سخن آقاى حکیم عمل مى‏نمایند و به تدریج، نظام تبلیغ خوجه‏ها به سمت تبلیغ براى غیرخوجه‏ها و آفریقایى‏ها سوق داده شده است و به دنبال آن، «بلال مسلم میشن» (Bilal Muslim Mission) تأسیس شد که کار آن تبلیغ اسلام و تشیّع در میان آفریقایى‏هاست و از عمر آن ۳۰ تا ۴۰ سال مى‏گذرد. این نشان مى‏دهد که تبلیغ تشیّع در میان آفریقایى‏ها دیر شروع شده و نوپاست و تعداد آن‏ها کم است.

از جمله کارهاى مرکز «بلال مسلم میشن»، تأسیس حوزه‏هاى علمیه و مدارس ابتدایى و راهنمایى و دبیرستان (البته همان برنامه‏هاى درسى دولتى، به علاوه بعضى دروس اسلامى) است؛ مثلاً، در مسجد «رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله » زنگبار حوزه علمیه‏اى ایجاد کرده که دو استاد دینىِ تحصیل کرده در ایران و تحصیل کرده در سوریه و قریب ۱۵ ـ ۲۰ طلبه علوم دینى دارد. در دارالسلام نیز مرحوم اختر رضوى مدرسه علمیه‏اى ایجاد کرده و اکنون با هماهنگى «بلال مسلم میشن»، اداره آن با «سازمان مدارس و حوزه‏هاى علمیه خارج از کشور» ایران است. مرکز «بلال مسلم میشن» در کشورهاى دیگر آفریقا نیز فعالیت‏هایى در جهت تبلیغ تشیّع دارد.

لطفا در مورد مؤسسه «ویپاز» توضیح دهید.

غیر از «بلال مسلم میشن»، که بخشى از فدراسیون خوجه‏هاست، تعدادى از خوجه‏ها نیز خود به صورت شخصى و فردى و یا گروهى کارهاى تبلیغى انجام مى‏دهند. از مهم‏ترین این مراکز گروهى خوجه‏ها، مرکز «ویپاز» است. این‏ها گروهى هستند با مدیریت حاج صاحب که کارهاى خیریه و تبلیغى انجام مى‏دهند؛ مثلاً، چاه آب حفر مى‏کنند و برخى کارهاى آموزشى انجام مى‏دهند؛ مؤسسه‏اى آموزشى هم به نام «ولى عصر(عج)» دارند که دختران را از سن ابتدایى جذب مى‏کنند و تا راهنمایى و دبیرستان و سپس تربیت معلم آموزش مى‏دهند، چند صد نفر محصّل دارند و در مکانى بسیار جالب و بزرگ، که با کمک‏هاى مردمى و وجوهات ساخته شده است، تحصیل مى‏کنند. اخیرا براى پسرها نیز شروع به کار کرده‏اند و یک مؤسسه تعلیمى به نام African Learning Institute تأسیس کرده‏اند. طرح آن‏ها این است که ـ ان‏شاءالله ـ تا سال ۲۰۰۷ دانشگاه اسلامى تأسیس کنند.

شیعیان در جاهاى دیگر مؤسساتى دارند؛ مثلاً، در آروشا، یکى از شیعیان مخلص به تنهایى چند کار جالب انجام داده است: یک مدرسه علمیه ایجاد کرده است که آفریقایى‏ها (عمدتا سنّى) در آن درس‏هاى طلبگى مى‏خوانند و به مرور زمان، به مذهب اهل بیت علیهم‏السلام علاقه‏مند مى‏شوند که مشاهده این کار براى ما بسیار جالب بود.

یکى از قبایل آفریقایى «ماسایى‏ها» نام دارد که از قبایل ابتدایى مى‏باشد و مردم آن لباس مشخصى ندارند و پارچه به خود مى‏پیچند و کوچ‏نشین‏اند و با پرورش گاو و گوسفند امور خود را مى‏گذرانند، از نظر اقتصادى و فرهنگى هم در سطح بسیار پایینى مى‏باشند. آن‏ها دین مشخصى ندارند و به همان سنّت‏هاى قدیمى آفریقایى ـ مثلاً خوردن خون گاوهاى خود که مى‏کشند ـ عادت دارند. یکى دیگر از کارهاى جالب شخص مزبور این است که براى جذب این افراد بدوى، تلویزیون و ویدئو تهیه کرد و براى آن‏ها فیلم حیات‏وحش نشان مى‏داد و به این صورت، به آن‏ها نزدیک شد و محبت افراد را نسبت به خود به دست آورد. سال بعد یک مدرسه ابتدایى براى بچه‏هاى آن‏ها ایجاد کرد و سپس سال دوم و … اکنون قریب ۶۰ محصّل دارد که بچه‏ها براى ما اذان و دعاى وحدت مى‏خواندند و این در حالى است که پدر و مادرهاى آن‏ها اصلاً از این چیزها خبرى نداشتند.

کار دیگر این فرد این بود که در پشت مغازه خود در شهر، یک مدرسه دخترانه ایجاد کرده است.

این قبیل کارها به مرور رو به گسترش هستند، اما نسبت به نیاز بسیار کم هستند. البته این کارها در همین دو ـ سه دهه اخیر شروع شده‏اند که ان‏شاءالله گسترش پیدا مى‏کنند.

از جمله امورى که شیعیان آن‌جا براى جامعه شیعى دارند، یکى تأسیس مدارس اسلامى است. بعضى جاها مدارس رسمى دارند؛ مثلاً، در دارالسلام مدرسه بسیار خوبى به نام «المنتظر» تأسیس شده که مدرسه‏اى کاملاً رسمى است و حتى مسیحى‏ها بچه‏هاى خود را براى تحصیل به آن‌جا مى‏آورند. این مدرسه، هم براى پسرهاست و هم براى دخترها و البته شهریه هم مى‏گیرند.

علاوه بر آن، شیعیان کتاب‏فروشى و یا مؤسسه ترجمه و نشر نیز دارند که کتاب‏هاى گوناگونى به زبان سواحیلى ترجمه کرده‏اند؛ مثلاً، تاکنون ۴ جلد تفسیر قرآن به زبان سواحیلى به چاپ رسیده است.

شیعیان یک تلویزیون کابلى هم دارند که به‏طور ۲۴ ساعته در شهر دارالسلام برنامه دارد. دعوت از بعضى سخنرانان در ایّام مذهبى مثل محرم و رمضان از دیگر برنامه‏هاى شیعیان است. اردوهاى زمستانى و تابستانى از دیگر برنامه‏هاى شیعیان است که براى مثال، تعدادى از این شیعیان امسال به قم آمدند و معمولاً در زمستان نیز اردویى براى جوانان و نوجوانان در کنیا برگزار مى‏کنند.

هم‌چون سایر جاها، شیعیان تانزانیا نیز به عزادارى اهل بیت علیهم‏السلام اعتقاد زیاد دارند. جالب‏ترین نکته‏اى که در این زمینه متوجه شدم، این بود که عزادارى شیعیان زنگبار در اربعین به مدت ۷۲ ساعت ادامه دارد؛ سه روز پشت سر هم، به‏گونه‏اى که خوجه‏هاى شیعه‏اى که از زنگبار مهاجرت کرده‏اند، در ایّام اربعین، از هر جاى دنیا سعى مى‏کنند خود را به زنگبار برسانند که این، هم باعث ارتباط آن‏ها با موطن خود مى‏شود و هم شکوه و عظمت شیعه را به نمایش مى‏گذارد؛ مثلاً، چند صد خانواده شیعه از نقاط گوناگون دنیا به زنگبار مى‏آیند و ۷۲ ساعت پشت سر هم برنامه عزادارى دارند. سبک عزادارى شیعیان آن‌جا شبیه عزادارى هندى‌ها و پاکستانى‏هاست. مجالس عزادارى سنّتى آن‏ها بیشتر به زبان اردو و هندى (گُجَراتى) است.

در اعیاد و موالید ائمّه اطهار علیهم‏السلام نیز مراسم گوناگونى برگزار مى‏شوند که آن روز را به نام «روز خوش‏حالى» مى‏نامند و نکته جالب این‌که معمولاً عروسى‏هاى آن‏ها در روزهاى خوش‏حالى و به‏طور دسته‏جمعى در محل حسینیه‏هاى آن‌جا برگزار مى‏شود؛ مثلاً، در ایامى که بنده در آن‌جا حضور داشتم در شب ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام ۱۲ زوج شیعى به حسینیه آمدند و صیغه عقد و جشن عروسى در آن محل برپا شد. چند صدنفر در این مراسم حضور داشتند. در روز ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام چندصد نفر از خانم‏ها در محل حسینیه مراسم جشنى برپا کردند و از بنده نیز خواستند تا درباره تحصیل خواهران در قم صحبت کنم.

حضرت‏عالى در آن‌جا چه برنامه‏هایى داشتید؟ لطفا در این باره توضیح دهید.

برنامه‏هاى بنده در آن‌جا چند نوع بودند: ۲ نوبت سخنرانى در محل مؤسسه «ویپاز»؛ سخنرانى در مساجد شیعیان در دارالسلام، زنگبار و موآنزا، مدرسه علمیه آفریقایى‏ها در آروشا و زنگبار و مدرسه بلال در دارالسلام؛ مصاحبه تلویزیونى یک ساعته؛ برنامه یک ساعته در رادیو قرآن (رادیو خصوصى مسلمانان)؛ برنامه‏اى در مسجد «موتورو» اهل سنّت پس از نماز جمعه و برنامه‏اى در مدرسه «المنتظر».

نکته جالب دیگر این‌که معمولاً هر جا مى‏رفتیم به کسانى برخورد مى‏کردیم که خود یا یکى از بستگانشان در دوره‏هاى کوتاه‏مدت یا بلندمدت در حوزه علمیه قم شرکت داشته‏اند و از این بابت ابراز محبت و علاقه مى‏کردند که این مایه دل‏گرمى ما شد.

برنامه‏هاى درس به زبان انگلیسى که در قم ضبط شده بودند، بسیار مورد استقبال قرار گرفتند و بلافاصله از تلویزیون کابلى شیعیان به دفعات متعدد پخش شدند و این نشان‏دهنده تشنگى مردم آن‌جا نسبت به معارف اسلامى است.

از مهم‏ترین نیازهاى آن‌جا ارائه برنامه‏هاى پرمحتواى اسلامى دست کم به زبان انگلیسى براى شیعیان آن‌جاست. از موارد درخواست آن‏ها، معرفى افراد تحصیل‏کرده فاضلى است که به زبان انگلیسى و عربى مسلّط باشند و معارف اسلامى را تبلیغ نمایند و خود آن‏ها حاضرند هزینه را نیز بپردازند.

از کارهاى جالب جماعت خوجه‏ها در دارالسلام، این است که ساختمان چندطبقه‏اى براى تبلیغ ساخته‏اند و بنا دارند کارهاى قرآنى و فرهنگى را توسعه دهند.

در پایان اگر نکات خاصى دارید، بیان فرمایید.

در مجموع، براى خود بنده این سفر بسیار جالب و آموزنده بود و انگیزه بنده را براى کار کردن و حرکت در مسیر تبلیغ معارف اهل بیت علیهم‏السلام بیشتر کرد. از سوى دیگر، با دیدن فقر معنوى آن‏ها غصه بنده نیز بیشتر شد؛ یکى از آن‏ها مى‏گفت: همه خوبى‏ها در قم است و ما این‌جا یتیم هستیم. بنابراین، به نظر مى‏رسد ارتباط هر چه بیشتر حوزه علمیه با جماعت‏هاى شیعى دنیا همانند تانزانیا و اعزام مبلّغان فاضل مسلّط به زبان‏هاى عربى و انگلیسى بسیار ضرورى است. درخواست و علاقه آن‏ها براى دریافت معارف اسلامى بسیار زیاد است.

در این‌جا لازم مى‏دانم بر روى این نکته تأکید ورزم که یکى از ضعف‏هاى فارغ‏التحصیلان غیرایرانى حوزه این است که قادر به سخنرانى به زبان عربى نیستند و من شاهد بودم که على‏رغم فضل خوبى که دارند، در برخى جاها به فارغ‏التحصیلان کشورهاى عربى ممکن است بیشتر بها داده شود. به همین دلیل، اخیرا در معاونت بین‏الملل جامعه‌الزهرا علیهاالسلام تصمیم گرفته شده است تا خواهران طلبه پس از اتمام دوره کاردانى، در صورت علاقه، یک ترم مکالمه عربى بخوانند و پس از آن مابقى درس‏هاى دوره کارشناسى را به زبان فارسى یا عربى بگذرانند. در نتیجه، هنگامى که شخصى فارغ‏التحصیل مى‏گردد به ۲ زبان فارسى و عربى مسلّط است. زبان فارسى براى ارتباط او با ایران و منابع شیعى مؤثر است و زبان عربى نیز براى ارتباط با جهان اسلام و جامعه خودش. همان‏گونه که گفتم، در بسیارى جاها اگر طلبه به زبان عربى مسلّط نباشد، نقطه ضعف و نشانه کم‏سوادى او محسوب مى‏شود. امیدواریم که این اقدام در مورد برادران طلبه نیز انجام پذیرد.

با سپاس از حضرت‏عالى که در این مصاحبه شرکت کردید و تقدیر از زحمات شما.

۱. عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه‏الله و معاونت بین‏الملل حوزه علمیه جامعه‏الزهرا علیهاالسلام قم.

۲. نقل از سایت http://www.hawzah.net