از حرم تا حرم

21 فوریه 2009

چقدر زود گذشت؛ انگار همین دیروز بود؛ حرم مطهر آقا علی‌بن موسی‌الرضا (ع)؛ همه‌ی اعضاء تیم در صحن گوهرشاد دور هم جمع شده بودیم و از خداوند متعال طلب یاری می‌کردیم که با دستی پر از سفر برگردیم.

از امام رضا (ع) خواسته بودیم تا به ما توفیق عنایت بفرماید تا بتوانیم پرده‌ی مخصوص ضریح مطهر را بر فراز کوه کلیمانجارو به اهتزاز در آوریم؛

MS_78

از آن روز نوزده روز می‌گذرد؛ قضاوت در مورد عمر این سفر بسیار دشوار است؛ نه می‌توانیم بگوییم کوتاه بود و نه می‌توانیم آن‌را سفری بلند فرض کنیم؛ کوتاه نبود چون به راستی دوری از خانواده‌های خوبمان بسیار دشوار بود؛ بلند هم نبود چون دوست نداشتیم تا فضل و رحمت پرودگار و نعمت‌هایی که در گوشه‌ و کنار سرزمین آفریقا به ما نشان می‌داد تا بیشتر از قبل دوستش داشته‌ باشیم، به پایان برسد.

در لحظه‌ لحظه‌ی این سفر با تمام وجود لطف بی‌کران الهی را لمس کردیم و عنایات امام رضا(ع) را به چشم دیدیم.

MS_75

هر روز این سفر به مصداق سالی پربار برای ما رقم خورد که سرشار از تجربیات ارزنده است. امیدوارم که به معنای واقعی بتوانیم قدردان این نعمت بزرگ باشیم و در آینده روایت‌گر و قاصد خوبی برای سایرین باشیم.

در ساعات پایانی اقامتمان در تانزانیا هم‌چون سفرهای قبل به دیدار سفیر محترم و نماینده‌ی تام‌الاختیار جمهوری اسلامی ایران جناب آقای دکتر عباس واعظی رفتیم و ایشان نیز هم‌چون گذشته با رویی گشاده و آغوشی گرم پذیرای ما بودند. در این دیدار لوح صعود به قله‌ی کلیمانجارو توسط سفیر محترم به اعضاء تیم اعطاء شد، که موجبات افتخار و مباهات تمامی اعضاء تیم را فراهم آورد.

تمامی اعضاء تیم از شخصیت فروتن و افتاده‌ی جناب آقای دکتر واعظی تعریف می‌کردند و از دیدار ایشان خشنود بودند.

MS_76

ساعت ۱۴:۳۵ پرواز ما از شهر دارالسلام به دوحه باید انجام می‌شد. هواپیما آماده‌ی پرواز می‌شد که خلبان شروع به صحبت کرد؛

کاپیتان صادق جلیلی با شما صحبت می‌کند و …

برای ما که نزدیک به ۲۰ روز از وطن دور بودیم، شنیدن صدای یک هم‌وطن آن‌هم در جایگاه خلبانی هواپیمایی قطرایرویز بسیار خوشایند بود؛ از مهماندار خواستیم تا سلام ما را به ایشان برساند و ملاقاتی را ترتیب دهد. بعد از گذشتن دقایقی ایشان با وقار و متانت تمام نزد ما آمدند.

گپ و گفتی دوستانه بین ما صورت گرفت. از بچه‌های جبهه و جنگ بود؛ به معنای واقعی اهل دل؛ یکی از هم‌نوردان ما (آقای سعید درّی) چند شکلات متبرک شده در حرم مطهر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) را به ایشان هدیه کرد؛ ایشان نیز گفت که آن‌ها را برای خانواده خواهد برد.

MS_74

از این همه خضوع و فروتنی به وجد آمده بودم. از هدیه‌ای معنوی یادم آمد؛ روز اول که در حرم مطهر امام رضا (ع) دور هم جمع شده بودیم، همسرم سرکار خانم مهندس خزائی به همه‌ی اعضاء تیم قرآنی هدیه کرد تا در طول سفر حافظ و همراهمان باشد.

آن قرآن در طول سفر همراهم بود، به آن دلبستگی پیدا کرده بودم اما با میل و رغبت تمام آن را به جناب آقای صادق جلیلی خلبان محترم پرواز هدیه کردم.

بعد از خداحافظی با آقای جلیلی با سایر دوستان فکر می‌کردیم که خداوند روزی این مرد دوست‌داشتنی را حدود ۲۰ روز قبل در مشهد مقدس توسط بانویی فداکار فراهم آورد و آن روزی معنوی به قاره‌ی آفریقا سفر کرد و فراز و نشیب‌های فراوان دید و خلاصه چرخید و چرخید و چرخید و سرانجام در آسمان به دست صاحبش رسید.

MS_73

از این که خداوند متعال در لحظه‌ لحظه‌ی این سفر معنوی با هر بهانه‌ای برای آموختن به ما موقعیت‌آفرینی می‌نمود، از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدیم.

تا ساعاتی دیگر پرواز ما به مشهد مقدس آغاز خواهد شد و همه با هم قرار گذاشته‌ایم تا به شکرانه‌ی این موفقیت به حرم مطهر رفته و نماز شکر بخوانیم و نماز مغرب و عشاء را هم در حرم مطهر به جماعت برگزار نماییم.

و این‌گونه شد که سفر ما نام “از حرم تا حرم” را به خود اختصاص داد.